امیرحسن چهلتن در نگاه رسانه
جهانِ کتابِ پراگ که ترکیبی ست از نمایشگاه بین المللی کتاب و فستیوال ادبی امروز در پراگ پایتخت چک به پایان کار خود میرسد.
23 ارديبهشت 1402
کموناردها هرگز فکرش را هم نمیکردند که بورژوازی پاریسی، سالها بعد از سرکوبِ کمون، آخرین سنگرهایش را هم به «فضای نمایشی» بدل کند که در فهرست اماکن توریستی، مقام و مرتبهای داشته باشد. تپه مونمارتر در فراز پاریس که امروزه به «سکرهکر» یا «قلب مقدس» شهرت دارد، جز ساز و آواز و قرارهای عاشقانه و مناسک کاتولیکها، خاطره کشتار کمون پاریس را هم در حافظه خود دارد.
25 ارديبهشت 1401
سلمانی قدیمی بود. نیمهمخروبه با در فلزی و شیشههای مات که داخل آن از بیرون دیده نمیشد. در را باز کردم. صندلیهای سلمانی خالی بود. سلمانی روی صندلی فلزی نشسته بود و داشت با گوشی موبایل خود ور میرفت. داخل سلمانی نرفتم. از همان لای در پرسیدم: «آقا شما از قدیمیهای این محلهاید؟» سرش را بلند کرد و گفت: «چطور مگه؟» گفتم: «یکی دو تا سؤال داشتم!» گفت: «بپرس». گفتم: «انگار قدیمها اینجا یک درشکهخونه بوده یا یک نعلبندی. میدونی دقیقا کجاست؟» بِروبِرو نگاهم کرد.
25 ارديبهشت 1401
فرانک والتر اشتاینمایر رئیس جمهوری آلمان و امیرحسن چهلتن نویسنده صبح امروز پنجشنبه ۱۶ اسفندماه ۹۷ دیدار و گفتگو کردند. چهلتن از نویسندگان شناخته شده ایران در آلمان است که برخی رمانهایش ابتدا در این کشور انتشار یافته است.
امیرحسن چهلتن نویسنده شناختهشده ایرانی در صفحه شخصی خود در فیسبوک نوشت که صبح امروز با اشتاینمایر رئیسجمهور آلمان دیدار داشته است.
چهلتن نوشته است که در این دیدار درباره فرهنگ و ادبیات دو کشور و توجه تاریخی ایرانیان به کشور آلمان سخن به میان آمده است.
چهلتن در این دیدار درباره توجه مردم ایران به نویسندگان آلمانی چون راینر ماریا ریلکه، توماس مان، هرمان هسه، همچنین برتولت برشت و هاینریش بُل و گونتر گراس و نویسندگان متاخر مانند اووه تیم، یودیت هرمان و ایگنو شولتسه با اشتاینمایر صحبت کرده است.
رئیس جمهور آلمان نیز از عدم برگزاری نمایشگاه گنجینه موزه هنرهای معاصر ایران در آلمان باوجود تلاش همکارانش، ابراز تأسف کرده و از شور و اشتیاق دانشجویان دانشگاه تهران در سخنرانیش در این دانشگاه، زمانی که وزیر خارجه آلمان بود، گفته است.
در این دیدار همچنین درباره حافظ، سعدی و حکایات کهن فارسی و علاقمندی مردم ایران به ویلهلم قیصر آلمان در دوران جنگ جهانی اول و دادن لقب «حاجی ویلهلم» به وی، صحبت شده است.
رئیس جمهور آلمان همچنین درباره کتابهایی که از چهلتن خوانده از جمله «خوشنویس اصفهان» و «طوطی سمج» با وی گفتگو کرد.
امیرحسن چهلتن در ادامه نوشته است که «به او گفتم حالا این نوبت ناشران آلمانی است که ادبیات معاصر ایران و چهرههای معتبرش را کشف کنند.»
این نویسنده افزوده است: «در عمر حرفهایام این اولین دیدار من با یک مقام رسمی بود، شاید آخرینِ آن هم باشد. راستش رسمیت این دیدارها معذبم میکند گرچه او بسیار غیرمتکلف رفتار میکرد.»
سهسال پیش نیز اشتاینمایر در سفری که به عنوان وزیر خارجه آلمان به تهران داشته برای دیدار با چهلتن ابراز تمایل کرده بود ولی این دیدار میسر نشد.
چهتلن درباره نخستین دعوت رئیس جمهور کنونی آلمان در فیسبوک خود نوشته است: «او در آن موقع وزیر امور خارجه آلمان بود و اظهار تمایلش برایم عجیب بود. بعدها دانستم او یک رمانخوان حرفهایست و در سفرهایش اغلب از یکی دو نویسنده، روشنفکر یا هنرمند دعوت میکند تا همراهیاش کنند؛ این را اشتفان وایدنر در تهران به من گفت وقتی در سفر کوتاهی به تهران او را همراهی کرده بود.»
امیرحسن چهلتن نویسنده و روزنامهنگار ایرانی در کشور آلمان نویسنده شناخته شدهای به شمار میرود و حتی برخی آثارش مانند رمان «اخلاق مردم خیابان انقلاب» و مجموعه داستان «آمریکاییکشی در تهران» ابتدا در این کشور به زبان آلمانی منتشر شدند.
وی همچنین پیشتر بورس بنیادهای فرهنگی آلمان و ایتالیا را دریافت کرده بود و برای مدتی نیز در این کشورها اقامت داشت.
آثار وی عموما بر بستر تاریخ ایران روایت میشود و نقش زن در این آثار برجسته است. «تالار آیینه»، «مهر گیاه»، «دیگر کسی صدایم نزد»، «تهران شهر بیآسمان»، «چیزی به فردا نمانده»، «سپیدهدم ایرانی» و «عشق و بانوی ناتمام» از جمله آثار این نویسنده هستند.
16 اسفند 1397
در این چهل سالی که از انقلاب میگذرد تعداد آثاری که با محوریت این رخداد تاریخی نوشته شده باشند، چه رمان چه داستان کوتاه، به نسبت اهمیت این رخداد در تاریخ معاصر، چندان زیاد نیست. اغلب این آثار در فاصلهی سال ۵۷ تا نیمهی دههی هفتاد نوشته شدهاند. این موضوع اتفاقی نیست. جریان غالب ادبیات داستانی ایران از دههی هفتاد به این سو تحت تاثیر سانسور، فراگیر شدن ارزشهای مصرفی و برآمدن گفتمان «پایان تاریخ» و زوال گفتمان آرمانخواهی در جهان و به تبع آن در عالم هنر و ادبیات، جریانی تاریخگریز و غیرسیاسی بوده که ترجیح داده خودش را وارد حوزه های دردسر ساز نکند.
23 بهمن 1397
«مهرگیاه»، «سپیدهدم ایرانی» و «دیگر کسی صدایم نزد» سه اثر امیرحسن چهلتن است که در نشر نگاه بازچاپ شدهاند. «مهرگیاه» رمانی است که در حوالی شهریور بیست و همزمان با ورود متفقین به ایران اتفاق میافتد. شخصیتهای اصلی این رمان شمسالضحی و رفعت، دو زن تنها و شکستخوردهاند که سرنوشتشان به نوعی با حوادث سیاسی کشور در آغاز دهه بیست پیوند خورده است. اگرچه این دو زن با یکدیگر متفاوتاند اما هر دو حس تنهایی و شکست دارند و این نقطه اشتراکشان است. تنهایی و بیگانگی در جهانی مردانه نوعی احساس ترس را نیز در هردوی آنها به وجود آورده است. این زنها به درون جامعهای پرتاب شدهاند که مردانه است و هر دوی آنها را پس میزند. چهلتن در این رمان به جهان درونی زنان روایتش نزدیکتر شده و تجربه آنها را از مواجهه با جامعهای که در حال پوستاندازی است تصویر کرده است. «مهرگیاه» به همراه «تالار آیینه» نقاط عطفی در سیر داستاننویسی چهلتن به شمار میروند چراکه در این دو اثر برای اولینبار تاریخ و حوادث سیاسی ایران بهعنوان پسزمینه وارد روایت چهلتن شدهاند. در پشت جلد «مهرگیاه» میخوانیم: «میخواست همه گذشته را دوباره بسازد. درون همین خانه، همین حیاط. سالهای بلوغ و نوجوانی، سالهایی تلفشده بود. سالهایی که به جای گرما و نور این خانه در سرمای پطرزبورغ گذشته بود و بعد دوازدهسالگی را دید. فوارهها باز بود و سرخی خوشههای تاک محو میزد. شمسالضحی سر چرخاند. نگاهش میدرخشید و چهره زیر غباری قدیمی در آیینه میشکفت. مردی در گذری تنگ صدایش میزد. او میدوید... میدوید و از دریچه کوچک بالاخانه دستمالی پر از نقل بیدمشگ پیش پایش میانداخت».بخشی از ماجراهای رمان «مهرگیاه» در پترزبورگ میگذرد.
چهلتن در رمان «سپیدهدم ایرانی» نیز دوباره به روسیه گریز زده اما اینبار به یکی از اردوگاههای کار اجباری که ایرج بیرشگ، شخصیت اصلی این رمان، 28 سال در آن گرفتار شده است. «سپیدهدم ایرانی» رمانی است که به روایت زندگی ایرج، مردی تقریبا شصتساله میپردازد که بعد از نزدیک به سه دهه تبعید و دوری از ایران با وقوع انقلاب به ایران بازمیگردد و همهچیز را تغییریافته میبیند. بازگشت او بعد از سالها این امکان را برایش فراهم میکند که به گذشته بنگرد، به تهران و اتفاقات سیاسی دهه بیست. همسر ایرج، بازیگر تئاتر است و به این واسطه دورهای از تئاتر ایران نیز در روایت رمان به تصویر کشیده میشود. چهلتن در «سپیدهدم ایرانی» تهران عینی را در برابر تهران ذهنی قرار داده است. در بخشی از این رمان میخوانیم: «به مشهد رفت. در خانه رفیقی حزبی منتظر ماند تا یک قاچاقچی مطمئن پیدا شود. شایع بود قاچاقچیها با پلیس بندوبست دارند، طرف را لخت میکنند و نرسیده به مرز او را در اختیار آنها قرار میدهند. شهرهای کوچک و روستاهای مرزی هم امن نبود؛ ژاندارمها هر غریبهای را میگرفتند. تعداد مهاجرین قاچاق به شوروی روزبهروز بیشتر میشد. بعد از یک هفته انتظار عاقبت قاچاقچی مطمون از راه رسید. مرد میانسال و کمحرفی که سرش طاس بود و در لباس چوپانی چابک و خوشبنیه به نظر میرسید. بیدرنگ به راه افتادند. غروب جمعه بود و ماه بالا بود».
«دیگر کسی صدایم نزد» نیز مجموعهداستانی است که اولینبار در اوایل دهه هفتاد منتشر شد و اخیرا در نشر نگاه تجدیدچاپ شده است.
14 آذر 1397
عصر امروز جمعی از اهالی فرهنگ و ادب گردهم می آیند تا سال ها فعالیت ادبی «امیرحسن چهلتن» را ذیل عنوان «شب چهلتن» گرامی بدارند؛ مردی که سطر به سطر نوشته هایش نشان از سرزمین آبا و اجدادی اش دارد.
«در اساطیر ایرانی این دیوانند که به نخستین آفریده بشری نوشتن میآموزند»1، پس بهقولِ اميرحسن چهلتن، نويسنده معاصر، وجه مکتوب کلام در ناخودآگاه انسان ایرانی با نوعی شَر همراه بوده است. اساسا ادبيات مدرن ماحصل نوعي مواجهه با شرارت است و بهتعبير ژرژ باتاي «ادبيات همواره با اضطراب سروكار دارد و اضطراب هميشه مبتني بر چيزي است؛ چيزي كه خاطر ما را برآشفته است و بهزودي به يك امر شرارتبار بدل ميشود.» و مخاطب ادبيات را با شرارتي تنشزا مواجه ميكند و او را در معرض امكانپذيري شَر قرار ميدهد. وضعيتِ تنشزاي ادبيات مدرن كه اين فُرم را از ملال زندگي دور كرده است، شايد حاصل همين سركردن با شرارت باشد. ادبياتي كه هميشه با نظم نمادين درافتاده، و از وضعيت حاكم بر جامعه و نيز قوالبِ جاافتاده نوشتار تن زده است. اما مواجهه با شَر در اينجا ابعاد ديگري نيز پيدا ميكند كه چهلتن آن را در مقالهاي با عنوانِ «کنترل تخیل از طریق سانسور» يا «سرگذشت کتاب در سرزمین هزارویکشب» شرح و بسط ميدهد. پيش از پرداختن به ايده مقاله چهلتن، برگرديم به قرن نوزدهم، روزگارِ آثار بزرگ ادبيات.
بهتعبير ميشل زرافا2 از همان دوران بود كه نويسندگان با قواعد موجود به مخالفت برميخيزند هرچند آن را واژگون نميكنند اما اين نظريه هرچه بيشتر با نيت نويسنده پيوند مييابد. «فلوبر، جويس و فالكنر چنان مينوشتند كه گويي افسانه ميبايد ديگر يك موضوع فعاليت ادبي نباشد و به يك كنش اجتماعي تبديل شود.» آثار بسياري در اين دوران در مخالفت با نهاد داستان و در رَد قواعد و ناسازگار با چارچوبهاي داستان پديد آمدند. «وقتي پروست از نوشتن داستان از نوع طرحريزيشدهاي كه ميبايست مورد پذيرش جامعه واقع شود سر پيچيد، وقتي ك مثل يك سگ ميميرد، جامعه بهمثابه يك نظام زيستي نه چون يك واقعيت رد ميشود.» در نظر دس پاسوس و كافكا و فالكنر و موزيل، واقعيت اجتماعي از حيث ادبي تنها يك تقدير است و اگر اين داستاننويسان اين تهاجم را بر ضد جامعه با ابزارهاي شكلي كه بهخوديخود تهاجم در برابر مقررات استقراريافته و فرهنگ رسمي بهشمار ميآيند ابراز نكنند، اعتراضشان تنها كلماتي مرده را بيان كرده است. زرافا همينطور پيشتر ميآيد تا 1930 كه «ساد» به «رمز انهدام» بدل ميشود و بعد، قرن بيستم سَر ميرسد با تنشي كه نويسنده بين آمريت هنر خود و روياي بيان حقيقت حس ميكند و بهزعمِ زرافا از اين دوران، ديگر انتخابها از ميان واقعيات معنادارتر ميشود. براي نمونه در آثار ربگرييه اين حقيقت در شيوهاي نهفته است كه او با آن به چيزها مينگرد. يا نزد ساروت «حقيقت تنها در جستوجوي ما و براي خودمان نهفته است.» نويسندگان، ديگر از نوشتن داستانهاي منطقي يا بهقول فورستر «تسليآميز» براي مخاطبان خود طفره ميروند و حلِ ناسازگاري ميان شكل و حقيقت هرآينه دشوارتر مينمايد. داستانهايي كه تنها به بازنماييِ دوران خود بسنده ميكرد هرچند شخصيتهايي تاموتمام چون آثار تولستوي داشت، از كار افتاد و ادبيات ديگر ناگزير به تناقضات دوران مدرن تن داد. داستان اما همچنان با واقعيت مسلط و بيشكل ارتباط مييابد و آن واقعيت تاريخ است كه هر داستان ميكوشد آن را بازشناسد. داستان، ديگر تمايز قاطعي با بيانيه اجتماعي دارد و اين دوگانهاي است كه زرافا سعي ميكند آن را در عبارتِ «داستان بهمثابه شكل ادبي يا نهاد اجتماعي» شناسايي كند. اما در عين حال داستان، لباس مبدل را در برابر الهامات ميپذيرد، «زيرا آشكارا مستقيمتر از ساير هنرها، ما را با مقوله معنا و ارزش شرايط تاريخي و اجتماعي گريزناپذيرمان روبهرو ميكند.» در متن «داستان» اين ادعاي ضمني وجود دارد كه انسان گذشتهاي دارد و حال و آيندهاي. نيز داستان، بيانگر اين حقيقت است كه «نه هيچ جامعهاي بيتاريخ وجود دارد و نه هيچ تاريخي بيجامعه... با داستان جامعه وارد تاريخ ميشود و تاريخ وارد جامعه.» درست همان سلوكي كه نويسندهاي همچون چهلتن در داستانهايش و در مواجهه با تاريخ و نيز رويكردش به ادبيات سياسي در پيش گرفته است. در روزگار معاصر سازگاري يا تناقض ميان ادبيات و نظم مستقر را بايد در همان واژگونسازي يا تهاجمي سراغ گرفت كه نويسندگان از قرن بيستم آغاز كردند. كه ادبيات راستين همانطور كه باتاي گفت با شرارت پيوندي وثيق دارد و فراتر از آن، نوشتن اساسا امري است شرارتبار، و نويسندهبودن با احساس گناه آغاز ميشود؛ با آگاهي از گناهكاربودن. بودلر و كافكا از معروفترين نويسندگانياند كه بهزعم باتاي نوشتن را با اين احساس آغاز كردهاند. هر دو ميدانستند كه هنگام نوشتن بايد در جناح شيطان بود. از اينرو بودلر «گلهاي شر» را نوشت و كافكا نوشتن را در تقابل با آرزوهاي خانوادهاش ميدانست چراكه او بهجاي كاركردن، خود را وقف نوشتن كرده بود. در متنِ ادبيات اين نويسندگان نيز شر حضوري جدي و انكارناپذير دارد و يوزف. ك شايد نمادِ اصيل اين تلقيِ باتاي است.
برگرديم به مقاله «سرگذشت کتاب در سرزمین هزارویکشب». اميرحسن چهلتن با اين تلقي كه کلمات قادرند در نظم حاكم تغییراتي اساسي و فوري دهند، چندان همسويي ندارد، آنهم در روزگار ما، در جايي كه ما مينويسيم. او این توهم را با «خاصیت جادویی کلام مکتوب در فرهنگ ایرانی» مرتبط ميداند و از طرفي مبتني بر این واقعیت که «در ایران، تجدیدحیات ادبی وامدار نوشدنِ جامعه نیست، بلکه یکی از ارکان مهم پدیدآوردن آن است.» با اين حال، چهلتن معتقد است از خصايل ادبيات جديد ما «تعهد اجتماعی شاعر و رماننویس ایرانی از آغاز تجدد تا به امروز» بوده است و بیشوکم در صدساله اخیر ما شاهدِ خاموشکردن صداها بودهايم. بعد چهلتن به 1924 بازميگردد كه ميرزاده عشقی، شاعر آزادیخواه به ضرب گلوله در خیابان از پا درآمد، حکومت وقت که از خود بیطرفی نشان میداد، شخصی را که ضارب شاعر را دستگیر کرده و به پلیس تحویل داده بود، به زندان انداخت تا از آن پس در کارهایی که به او مربوط نیست دخالت نکند. حدودا بیست سال بعد نویسنده و مورخ دیگری در صحنه دادگاه در خون خود غلتید، آخرین نمونههای آن به آخرین روزهای سال 1998 مربوط میشود، وقتی که یک شاعر و یک نویسنده ایرانی به فاصله کمی از یکدیگر ربوده شدند، به قتل رسیدند و پیکر بیجانشان در بیابانهای اطراف تهران رها گردید.» نويسنده «تهران شهر بيآسمان» همچنان با چراغ و آينه در تاريخ ميگردد تا صحنههاي ديگري از عناد با نوشتن را جستوجو كند: «تاریخ ایران پر است از صحنههای کتابسوزان؛ در یورش مغول سوخت همه حمامهای عمومی یک شهر تا مدتها از کتابهایی تأمین میشد که به همین منظور از کتابخانههای شهر گرد آورده بودند، در دورههای دیگری برخی از کتابها را برای پرهیز از آلودگی دست به کمک انبر در چاه فضولات میانداختند...» بعد ميرسيم به دوران حاضر و مسئله سانسور يا همان مميزي كتاب كه اميرحسن چهلتن در تمام اين ساليان با چندينوچند كتابِ معطلمانده در هزارتوي مجوز در انتقاد از آن نوشته است، گويي کتاب ديگر به «شیئی مخاطرهآمیز» بدل شده است.
سانسور کتاب از نظر چهلتن ابزاری است برای «کنترل فرهنگ»، كه بناست در خدمت «کنترل اجتماعی» عمل کند و از این منظر موضوعیست كه دو سر دارد: یک سوی آن دولت است و در سوی دیگر پدیدآورندگان فرهنگ. كنترل تخيل، جزميت انديشه و ركود ادبيات ما نيز تا حد بسيار از همين كنترل نشأت ميگيرد. چهلتن كنترل تخيل را به وضعيتي تشبيه ميكند كه یک راهروی باریک برای نویسندگی مشخص شده باشد و طبعا اين راه ادبیات را فقیر ميکند. حذفيات، سانسور، بايكوتكردن ادبيات واقعي كه از دل جامعه ميجوشد، به ادبيات لطمهاي جدي وارد كرده است. بگذريم از اينكه فضاي ادبي غالب ادبيات ما در دو سه دهه اخير، چنان در آپاراتوس حاكم ادغام شده است كه بازشناسي ادبيات واقعي از ميان خيل كتابهاي داستاني منتشرشده كارِ چندان سادهاي نيست.
شَر ادبي در اين فضا بود كه به جابهجايي ناخواسته تن داد و ادبياتِ نحيف ما را از حيثِ كيفي به روزگاري سختتر كشاند. شَري كه ادبيات مدرن از آن زاده شده است بر اثر همين بايكوتها و كنترلها از درون متنِ ادبيات اخير ما و شخصيتهايش -شخصيتهايي كه بهتعبير باتاي در ادبيات مدرن همواره شري بهپا ميكردند تا نظم مستقر را برهم زنند- به فضاي پيراموني ادبيات كوچ كرده است. موجودات شرور از درون داستانها بيرون جستهاند، و در پي دستوپاكردنِ جايگاه ادبي ناچيزي براي خود در بنگاههاي نشر و فضاي مجازي ميگردند. اينگونه بود كه ادبيات ما دستكم در وجه غالبش در دو سه دهه اخير، روزبهروز بيشتر از شَري كه ادبيات مدرن را ساخت، تُهي شد و به شخصيتهاي ادبي سايهواري تن داد كه در يادها نميمانند، اينكه ادبيات ما ديگر شخصيتي ماندگار در يادها ندارد كه طيفي از جامعه را نمايندگي كند يا نمادي از دوراني باشد، از اينروست. برعكس، اهلِ ادبيات را به شري مبتلا ساخت كه دامنگير داستانِ ايراني شد، شَري كه موجوداتي چون كورش اسدي و حتا محمدرضا كاتب و محمدرضا صفدري و ايندست نويسندگان را نَديد ميگيرد، تا به شرارت ادبي خود، در جايي دورتر از داستان، در فرامتنهاي ادبي ادامه دهد. و اميرحسن چهلتن يكي از نويسندگان معاصر استخواندار ما است كه در داستانهايش و نيز در مقالات خود اين فضاها را برملا كرده و شر ادبي را به داستان بازميگرداند.
پینوشت:
1. «کنترل تخیل از طریق سانسور» يا «سرگذشت کتاب در سرزمین هزارویکشب» از مجموعهمقالات اميرحسن چهلتن كه از ســال 2004 ميلادي در نشــریات آلمانــی خاصــه دو روزنامــه معتبر فرانکفورتــر آلگماینــه و زوددویچــه سایتونگ منتشر شــدهاند و در كتابي با عنوان «تهران کیوســک» گرد آمده و در آلمان منتشر شدهاند.
2. «داستان بهمثابه شكل ادبي يا نهاد اجتماعي» نوشته ميشل زرافا، ترجمه فريبرز رئيسدانا، از كتاب «گفتآمدهايي در ادبيات»، نشر نگاه.
شیما بهره مند
روزنامه شروق
30 بهمن 1396
شرکای تجاری ایران در غرب هم از تظاهرات سراسری غافلگیر شدهاند. شبکه دو تلویزیون آلمان در گفتوگو با نویسنده «تهران، شهر بیآسمان» دلایل اعتراضات را بررسی کرده است.
20 دی 1396
امیرحسن چهلتن و امضای فراخوانِ فستیوال ادبیات برلین
27 شهریور 1396
همزمان با لغو قرارداد برگزاری نمایشگاهی از آثار غربی موزه هنرهای معاصر در برلین، انستیتو گوته مجموعهای از برنامهها را با گروهی از هنرمندان و نویسندگان ایرانی برگزار کرد. یکی از برنامههای نشستهای «مدرنیته و ایران» به داستانخوانی امیر حسن چهلتن و شهریار مندنیپور اختصاص داشت. مندنیپور که از چند سال پیش در آمریکا زندگی میکند، به خاطر فرمان منع سفر ترامپ موفق نشد به آلمان بیاید، اما با اینحال دو داستان از او هم برای علاقمندان به ادبیات فارسی در آلمان خوانده شد.
14 اسفند 1395
روایت چهلتن از تهران قدیم، با این تصاویر و فاکتهای تاریخی آغاز میشود و درست مانند خودِ این قریه به نقبهایی میرسد که تاریخِ شهر را با جغرافیای آن پیوند میزد.
01 دی 1395
ميگويند جامعه فرهنگي ما دچار سكوت شده. ميگويند؛ تعداد زيادي از نويسندگان حرفهاي و قديمي به حاشيه رفتهاند و در روزهايي كه از يكطرف محدوديتهاي دنياي ادبيات و كتاب وجود دارد و از آنطرف رسانههاي مجازي مردم را سرگرم و دور از كتاب ميكنند، اين سكوت و در حاشيه رفتن، روزبه روز بيشتر ميشود. همين است كه وقتي دغدغههاي اميرحسين چهلتن را ميپرسيم، حرفهايي ميشنويم در امتداد تمام اين حرفها كه درباره جامعه فرهنگي اين روزها و دنياي كتابها ميزنند. دغدغههاي چهلتن كه همين مهر گذشته شصت ساله شده، از جنس همين حرفها و شنيدههاست و اينطور روايت ميشود: «بزرگترين دغدغه من همين سكوت نويسندگان و جامعه فرهنگي است. همين كه نويسندگان نميتوانند به راحتي آثار خود را منتشر كنند و با محدوديتها و تغييرهايي در نوشتههاي خود روبه رو ميشوند كه كار را سخت ميكند. همين سختي انتشار، نويسندگان را به سمت سكوت و خاموشي ميبرد. »
30 آبان 1394
مهمترین وظیفه اداره کتاب ارشاد اسلامی بررسی و سانسور کتاب و صدور مجوز چاپ و نشر کتاب است. با اینحال هنوز کشاکشها بر سر تعیین رییس اداره کتاب ادامه دارد. خبرگزاری مهر روز گذشته گزارش داده بود که علی جنتی، وزیر ارشاد اسلامی هنوز موفق نشده بین سه الی چهار مدیر فرهنگی کشور، کسی را برای این مقام انتخاب کند.
12 ارديبهشت 1394
اميرحسن چهل تن هم مانند برخي ديگر از نويسندگان ادبيات مستقل ايران گرفتار نوعي سوءتفاهم از طرف نهادهاي مسوول بوده است؛ اين سوءتفاهم هر بار به شكلي هم بازتوليد ميشود. اين سوءتفاهم در حالي شكل ميگيرد كه نويسندگان ادبيات مستقل اگر بيشتر از نويسندگان طيف ادبيات انقلاب دغدغه ايران و تماميت ارضي و استقلال ايران را نداشته باشند بيشك كمتر از آنها دغدغه اين موضوع را ندارند. اميرحسن چهلتن دو دهه بعد از جنگ تحميلي در يكي از آخرين مصاحبههايش از تجربه حضورش در دفاع از ميهن به عنوان نيروي داوطلب سخن گفته است. اميرحسن چهلتن اينروزها گلهمند از وضعيت انتشار آثارش و عدم صدور مجوز نشر آنها ميگويد «حالم خيلي خوب نيست، دليلش هم اين است كه در ده سال گذشته اجازه چاپ رمانهاي تازهام را ندادهاند و چهار سال است كتابهاي قديميام اجازه تجديدچاپ ندارند.» با وجود اين بيمهريها و سختگيريها در سالهاي قبل آقاي نويسنده اما دست از نوشتن و خلق كردن نكشيده است و ميگويد «اين موضوع بر روحيه و كار من اثر نگذاشته است». او به تازگي از خلق تازهترين رمانش به نام «اصفهان» فارغ شده است و در روزهاي استراحت بعد از انجام كار سنگين خلق رمان به طرحهاي ديگر براي خلق داستان كوتاههاي تازه فكر ميكند. او رمان «اصفهان» را هنوز به ناشري نسپرده است تا براي درخواست مجوز آن اقدام شود زيرا هنوز تكليف كارهاي قبلي كه براي درخواست مجوز ارسال كرده است معلوم نيست. رمان «اصفهان» به روايت محاصره اصفهان در سال 1722 ميلادي ميپردازد. تاريخ يكي از پربسامدترين مضمون روايتهاي آقاي نويسنده است و درباره اين موضوع كه چرا «تاريخ» در متن روايتهاي شما اينقدر مهم است توضيح ميدهد كه «واقعا نميدانم و هنگام نوشتن به اين موضوع آگاه نيستم؛ اما همواره به تاريخ ايران فكر ميكنم و از طرفي برايم پرسش است كه آدمهاي معمولي مانند من و شما تا كجا ميتواند در تصميمهاي بزرگ سياسي سرزمينش دخالت داشته باشد. آدمها معمولي تا چه حد بر موضوعها و رويدادهايي كه بر آنها حادث ميشود، ميتوانند دخالت داشته باشند. خوب اين دغدغه من بوده است و گاه هم تاريخ به آن پاسخهايي ميدهد. تاريخ البته درپس زمينه روايتها و آثار من حضور دارد. فكر كنم به همين دليل است كه مضمون تاريخ در روايتهاي من مورد توجه قرار ميگيرد.»
به جوانب مختلف زيست مردم يك سرزمين انديشيدن و آنها را در روايتها دنبال كردن كار نويسنده است و آقاي اميرحسن چهلتن هم از اين قاعده مستثنا نيست؛ او ادبيات را جديترين دغدغه زندگياش ميداند و ميگويد «ادبيات با زبان سر و كار دارد و زبان مهمترين مساله ملي ما ايرانيان است. من جانم را براي ادبيات گذاشتهام و مساله هميشگي من بوده است و خواهد بود.»
آقاي نويسنده فارغ از ادبيات در مواجهه با مسائل اجتماعي و روزمره هم متوجه موضوعهاي متعددي است و از جمله دغدغههايش مساله خشونت است و در اين باره ميگويد «خشونت خواه و ناخواه دغدغهبرانگيز است. بايد به اين مساله توجه شود تا از خشونتها در جامعه كاسته شود.»
23 آذر 1393
امیرحسن چهلتن با اشاره به حضورش در جبهه میگوید: من به عبور سرباز اجنبی از مرزهای کشورم حساسم.
07 آبان 1393
«امیرحسین چهلتن» میهمان امسال جشنواره «متروپلیتن»
06 آبان 1392
ترجمه آلمانی یکی از آثار امیرحسن چهلتن، داستاننویس ایرانی، در جشنواره بینالمللی ادبیات برلین رونمایی میشود.
06 شهریور 1390
فصلنامهی Zenith مجلهای است در شرقشناسی که در برلین منتشر میشود. عنوان اصلی شمارهی تابستانی این مجله: «صد نفری که باید بشناسید» و عنوان فرعی آن: «چه کسانی آیندهی خاور نزدیک را در دست دارند؟» است.
مروری بر تهران شهر بی آسمان و تهران مخوف
11 مرداد 1387
این هفته من درباره نویسندهای با شما صحبت میکنم که از شهرت قابل تاملی در ایران برخوردار است. نام این نویسنده، امیرحسن چهلتن و کتابی که درباره آن با شما صحبت خواهم کرد سپیده دم ایرانی، آخرین اثر این نویسنده است. البته وقتی به مجموعه آثار او توجه میکنیم میبینیم از سال حدود ۱۳۵۵شروع به کار کرده و آثار او منتشر شده است. به ترتیب سال چاپ، یعنی کتابهای او اغلب به چاپ دوم و سوم رسیده، حتی به چاپ چهارم رسیده، من اسم کتابها را میآورم. صیغه، مجموعه داستان ۱۳۵۵. دخیل بر پنجره فولاد، مجموعه داستان ۱۳۵۷. روضه قاسم، رمان ۱۳۶۲. تالار آیینه، رمان ۱۳۷۹. دیگر کسی صدایم نزد، مجموعه داستان ۱۳۷۱. چیزی به فردا نمانده است، مجموعه داستان ۱۳۷۷. مهر گیاه، رمان ۱۳۷۷. تهران شهر بیآسمان، رمان ۱۳۸۰. عشق و بانوی ناتمام، رمان ۱۳۸۱. ساعت ۵ برای مردن دیر است، مجموعه داستان ۱۳۸۱. کات منطقه ممنوع، چاپ اول ۱۳۸۳.
17 اسفند 1386
امیرحسن چهلتن نویسنده نامزد دریافت جایزه کتاب سال طی نامه ای رمان " سپیده دم ایرانی " را از این جایزه خارج کرد.
14 بهمن 1385
امیرحسن چهلتن نویسنده نامزد دریافت جایزه کتاب سال طی نامه ای رمان " سپیده دم ایرانی " را از این جایزه خارج کرد.
13 بهمن 1385
امیرحسن چهل تن از نویسندگانی است که بین چاپ داستان هایشان وقفه های طولانی پیش آمده است.
14 ارديبهشت 1381