توضیحات
کتاب «روضه قاسم» سال ۱۳۶۲ چاپ شد اما به مدت ۲۰ سال در انتظار خروج از چاپخانه بود و پس از آن نیز جواز انتشار دریافت نکرد. فضای این کتاب در دوران تحولات انقلاب می گذرد که در آن پسری به نام قاسم گم می شود. چهلتن در این کتاب به فرهنگ و آداب و رسوم سنتی مردم تهران میپردازد و درحین نمایش این روابط سنتی برخی آئینها و شعائر آمیخته به خرافات را مورد نقد قرار می دهد. بخش هایی از کتاب در زیر آمده است:
عمه بلقیس با تردستی تمام ، با نوک انگشتانش سبزیهای یک قد را از توی سبد دستچین می کند و میگذارد روی تخته و با کارد خردشان می کند. نمیدانم والله شما را کجا دیده ام همه اش توی این فکرم به چشمم خیلی آشنایید. نمیدانم شاگرد مدرسه معرفت بودید... شاید کوچه عشقی می نشستید.ها ؟.... دیدید گفتم . آخر من میگویم . دختر نجم الملوک هستید ... ما شا الله.
انگار پر کشید.صدا مثل صدای دوش حمام ٬ شیرین بود. مثل اینکه همه ی آدمها داشتند زیر صدا غسل می کردند. صدا ٬ صدای قاسم بود و صدای دایی حسین.به پسر حاج اکبر هم گفتم اما او صدا را نمی شنید.دیگر صدای دسته نمی آمد ٬ صدای سنج نبود ٬ صدای قاری هم نبود ؛ فقط صدای قاسم بود و صدای دایی حسین. صدا می پیچید ٬ دور و نزدیک می شد.مثل عرق روی پیشانی هامان نشست؛ مثل دستی مهربان ٬ جمعیت را توی مشتش گرفت و بعد طبقی نور شد.
همه ی دستها دراز شد طرف طبق و رشته های باریک نور گل دستها.و بعد صداهای دیگر و طبقه ای دیگر نور.خیلی های دیگر هم مثل قاسم و دایی حسین صدایشان می آمد.کسانی که حتما یک روز مثل قاسم و دایی حسین گم شده اند و دانستم که خیلی از آدم های بزرگ ممکن است یک روزی گم بشوند.دلم می خواهد وقتی بزرگ شدم گم بشوم ٬ درست مثل قاسم توی دانشگاه گم بشوم و اسمم را مثل اسم قاسم روی همه ی دیوارهای دانشگاه علم و صنعت بنویسند.
نقد ها
سایر نقدها
10 تیر 1381نقدهای دیگری نیز بر این کتاب منتشر شده است که شرح آنها در دسترس نیست و فهرستی از آنها در زیر آمده است؛
درباره روضه قاسم، نادیه خسروی، شرق، ۱۵بهمن۸۳
روضه قاسم و صبر ایوب، مهربانو ابدی دوست، همشهری، ۳۱ تیر ۸۱
زبان و زنان در روضه قاسم، حسن محمودی، همشهری، ۶ خرداد ۸۱
روضه قاسم، علی صیامی، آرش، شماره ۴۹