توضیحات
پس از گذشت سالها از انتشار این کتاب به صورت ترجمه، عاقبت در شهریور 1401 (سپتامبر 2022) رمان "تهران، آخرالزمان" ازمجموعه "تریلوژی تهران" نوشته امیر حسن چهل تن، توسط نشر سوژه به زبان فارسی منتشر شد.
رمان «تهران آخر زمان» امیر حسن چهل تن شرح وقایع و رخدادهای مهمی از تاریخ معاصر ایران در شش اپیزود است که در مجموع یک رمان تاریخی را رقم می زنند. رمان با یک واقعه تاریخی: قتل رابرت ویتنی ایمبری نایب کنسول سفارت آمریکا و عامل شرکت نفت سینکلر در یک روز داغ تابستان (جمعه ۲۷ تیر ۱۳۰۳) توسط تحریک مشکوک جمعی از مردم عادی کوچه وبازارو دربدو روی کار آمدن رضا شاه شروع وبا اعدام وکشتار زندانیان سیاسی در تابستان داغ۱۳۶۷ وبا اعدام یکی از شخصیت های اصلی رمان در این کشتار خاتمه می یابد.
اما «تهران آخر زمان» را تنها نمی توان یک رمان تاریخی دانست بلکه همزمان یک رمان انتقادی – اجتماعی نیز هست که خواننده را با فرهنگ و باورها و اعتقادات خرافی حاکم بر اکثریت توده مردم و نقش احزاب و گروه ها و نیروهای سیاسی بر بستر همین فرهنگ سنتی را، دریکصد ساله اخیربه نمایش می گذارد.
امیر حسن چهل تن به خوبی موفق شده است با توجه به مدارک واسناد تاریخی و استناد به آنها در قالب یک رمان تاریخی، روند پیچیده تحولات صد ساله اخیر تاریخ ایران را با جذابیت و با بیانی زیبا وخواندنی که ویژه یک رمان تاریخی خوب هست به تصویرکشد.كتاب تهران آخر زمان جلد دوم از سه گانه «تهران» امیر حسن چهل تن است که تا کنون مجوز انتشار در ایران را پیدا نکرده است و این براي اولين بار است كه توسط نشر سوژه و انتشارات گوته و حافظ در آلمان به زبان فارسی پس از انتشار جلد اول آن «تهران خیابان انقلاب»، منتشر مي شود. سه گانه «تهران» امیر حسن چهل تن را که با ترجمه و چاپ آنها درخارج کشور بخصوص کشور آلمان مورد استقبال و نقد مطبوعات معتبر نیز قرارگرفته اندرا می توان جزء بهترین رمان های ادبیات معاصر ایران دانست هایی دانست که وقایع تاریخی ایران را به تصویر می کشند که متاسفانه خوانندگان مشتاق ایرانی به علت اعمال سانسور و ایجاد فضای خفقان بر حوزه چاپ و نشر کتاب در ایران تا کنون از خواندن آنها محروم مانده اند
نقد ها
تاریخ اخلاقی شهر
16 خرداد 1402ما به تاریخ نیاز داریم؛ اما نه بدانگونه که ولگردهای لوس پرسهزن در باغ معرفت بدان نیاز دارند.
- نیچه، در باب فواید و مضار تاریخ
چه کسی باور میکرد؟ حال به ما میگویند که در پای هر برج، یوشعهای جدید، تو گویی از خود زمان به خشم آمدهاند، به عقربکها شلیک کردند تا روز را متوقف کنند.
- بنیامین، تزهایی درباره مفهوم تاریخ
ساختن شهر براساس نخالهها یا پسماندههای تاریخ، احضار ارواح شهر برای به بیان درآمدن خاطرات، سیاست روایی امیرحسن چهلتن در سهگانه تهران است. در این سه رمان، گذشته تاریخی در فرایند به یادآوری یا همان فرایند خلاقه خاطره ساخته میشود، خاصه در «تهران شهر بیآسمان» که شاید معروفترین اثر چهلتن دستکم در این رسته باشد. در «تهران شهر بیآسمان»، نویسنده تکهای بحرانی از تاریخ معاصر، کودتای 28 مرداد را فرامیخواند و با روایت سرنوشت یکی از اَیادی شعبان بیمخ به نام کرامت، مدالیته «رجالگی»* در تاریخ را پیگیری میکند و نشان میدهد رسم رجالگی اگرچه بعد از کودتای 28 مرداد و طنینانداختن «یا مرگ یا مصدق» و رسوخ باور آن در ذهن و ضمیر آگاه مردم، چندی به محاق میرود؛ اما به شکل و شمایل دیگر در تاریخ معاصر دوام پیدا میکند. چهلتن روحیه رجالگی را در میدانی از نیروها ترسیم میکند و آن را نه خصلتی فردی یا اجتماعی در دورانی، بلکه بهمثابه مجموعهای از امکانپذیریها میداند که در هر دوره تاریخی به نوعی ظاهر میشود. همین شخصیتها از داستان «تهران، خیابان انقلاب» هم سر درمیآورند، گیرم در دورهای دیگر و به رسم و نشانی تازه؛ اما همه در پی پول و شهرت و شهوت. تازه به دوران رسیدههایی که بر اثر چرخشی اجتماعی و سیاسی، فرصت عرضاندام یافتهاند. تصویر تهرانِ دهه هفتاد در رمان «تهران، خیابان انقلاب» در قلب تهران، در خیابانی ساخته میشود که انقلاب 57 و تجمعات سیاسی مختلف را به خود دیده است و با اینکه داستان خطی عاشقانهای دارد؛ اما در لایه روایی دیگر، شهر را به شکل کالبد سیاست بازشناسی میکند. و «تهران، آخرالزمان»، با قتل رابرت ویتنی ایمبری، نایبکنسول سفارت آمریکا و عامل شرکت نفت سینکلر در یک روز داغ تابستان جمعه ۲۷ تیر ۱۳۰۳ به تحریک مشکوک جمعی از مردم عادی کوچه و بازار همزمان با روی کار آمدن رضاشاه آغاز میشود و داستان آن تا اواخر دهه شصت ادامه پیدا میکند. در این رمان نیز، چهلتن، باورها و مدالیته حاکم بر توده مردم و نیروهای سیاسی صدساله اخیر را با دید انتقادی نشانه میرود.
و اما شهر تهران که در این آثار فضایی است برای به یادآوری خاطرات و نه تجربهها چنانکه تجربه شدند، از دید چهلتن، شهری ناتمام است که از ده قرن پیش با نفرین و بلا رو به گسترش نهاد و «اگر سلطان محمود غزنوی در شهر باستانی ری کتابخانهها را نمیسوزاند، خانهها را ویران نمیکرد و کشتارهای جمعی پدید نمیآورد و اگر مغولان در این شهر کشتار نمیکردند و زلزلههای متناوب و ویرانیهای بزرگ نبود، مردم آنجا شاید هرگز باعث رونق روستاها و قریههای اطراف و ازجمله تهران نمیشدند و شاید امروز نامی از تهران در پهنه گیتی نبود». در ردیابی چهلتن در متون ادبی و اسناد تاریخی، پیشینه تهران به سال 1221 میلادی میرسد که یاقوت حموی، سیاح بزرگ عرب به وقت فرار از دست مغولان از تهران میگذرد و آن را دهی بزرگ میخوانَد که در زیر زمین بنا شده و «کسی را بدانجا جز به خواست ایشان راه نیست». تهران هنوز هم زیست زیر زمینی و نامرئی دارد که هرازچندگاه با دگرگونی ساختارها و شکل زندگی، مرئی میشود. تصاویری که چهلتن در رمانهایش میسازد، به پیشینه تاریخی تهران مربوط میشود که «شبکه تودرتوی دهلیزها و نقبها و سردابههایی» بود که ساکنان قریه و اموالشان را از گزند مهاجمان و باجخواهان حفظ میکرد؛ اما اهمیت این سهگانه تنها در ردیابی تاریخی یا روایتی خلاق و نو از برهههای بحرانی و آشوبناک تاریخ معاصر ما نیست؛ بلکه در حفاری است که نویسنده را در مقام باستانشناس به قعر خاطرات مکانها میبرد تا واقعیت پسِ پشت شهر و صداهای خاموش را به صحنه بیاورد. نویسنده همراه با ساکنان دو قرن پیش به لایههای پنهانِ این قریه نقب میزند، و همانطور که حفاری شهر برای ساخت قنات و رساندن آب از کوهپایه به پایتختی در دو قدمی کویر، در دو قرن پیش چهره دیگر قریه را رو میآورد، رمانهای چهلتن نیز با نقبزدن به خاطرات و پسماندههای تاریخ این شهر، روایتهایش را میسازد. «در زیر شهر دخمههایی بود که در میان آن اسکلتی خُم سکهای را بغل کرده و حفره خالی چشمانش هنوز پر از اضطراب حضور ناگهانی یغماگران بود» و «سردابههایی که پر از پیهسوزهای خاموش و جمجمه مردگان بود»؛ اما کشف تهران هنوز ناتمام بود تا اینکه حفر تونلهای متروی شهر بقیه این لابیرنت زیرزمینی و ملاقات ارواح را ممکن ساخت.
جاماندهها، خردهریزها و خنزرپنزرهای بهظاهر بهدردنخور تاریخ و جاماندهها و سردابهها و دخمههای نامکشوف، مصالح چهلتن برای ساخت داستانهایش است که تاریخ (خاطره) و مکان (شهر) به تاروپود آن شکل میدهند. با این اوصاف، تهران در این رمانها تنها یک شهر نیست؛ بلکه به قول نویسندهاش کارتپستالی کاملا ذهنی است که وجود خارجی ندارد و برساخته ذهنهایی است که این شهر را از تاریخ آن جدا کردند تا از نو اختراع کنند. چهلتن از شهری سخن میگوید که آینده از آن دریغ شده است و گریزی ندارد جز آنکه به گذشته خود بیاویزد. چیزی از جنس نوستالژی که ترکیبی است از عکسها و خاطرهها و تکههای گمشدهای از کتابها و نواهایی میان خواب و بیداری. نویسنده سهگانه تهران، معتقد است شهری که او در آثار نخستین خود آن را تصویر کرده است، دیگر موجود نیست و شاید هم هرگز موجود نبوده است؛ اما «تهران واقعا موجودِ» چهلتن این رؤیاهای نجیب را دود میکند و به هوا میفرستد و آنچه میماند «شهری است با هندسهای مغشوش؛ اضلاعی مدام متغیر، سطوحی نابسامان و گوشههای تیزی که پشت غبار و مه پنهان است...» و با این حال، نویسنده میگوید «تهران در همه دنیا تنها جایی است که مرا تحت تأثیر قرار میدهد، تأثیراتی خشونتبار، پررنگ، غیرمنتظره و عجیب! من در رمانهای اخیرم از چنین تهرانی حرف میزنم؛ یک شهر بیرودخانه، شهری دلهرهزا، پر از سودازدگان بیخواب همچو سایههایی وهمانگیز و در گریز...». چهلتن در آخرین رمانش، «اخلاق مردم خیابان انقلاب» از چنین تهرانی سخن میگوید، «با حساسیت ویژه آدمی که از زخمهای تنش حرف میزند».
رمان «خیابان انقلاب» دوران گذار تاریخی را روایت میکند که بهشدت مضطرب است و در آستانه دگرگونی است. چهلتن در رمانش شهری میسازد که به تعبیر خودش هر روز تحملش را بالا میبرد و «جنونی همگانی» در آن جریان دارد. شهری پر از تناقضات و ساکنانی با زندگی ویران که هنوز نشانههایی از شجاعت زیستن از خود بروز میدهند و سنگینی تاریخ را به هر تقدیر به دوش میکشد. با اینکه تهران در عنوان این رمانها هم جا خوش کرده و روایتها همه از شهر و خاطراتش نشاندار است، چنانکه خود نویسنده تأکید میکند تهران اینجا دیگر یک شهر نیست؛ بلکه نمادی از آشفتگی تاریخی است. «شهری که شاید خلاصه یک مملکت و شاید کل منطقه خاورمیانه است؛ مدام شتاب دارد و مدام تازه میشود؛ اما در کُنه خود دستنخورده باقی میماند». با این نگاه تاریخی است که چهلتن تریلوژی تهران را «تاریخ اخلاقی این شهر» میخواند. احضار تاریخ در این رمانها کاری به پیوستار تاریخی یا همان درک تاریخ بهمثابه انبوهی از وقایع و دادهها ندارد، بنا نیست رویدادهای تاریخی آنگونه که در واقعیت بودند روایت شوند و جای خود را در پیوستار بیشکاف تاریخ پیدا کنند. در عین حال، روایت انحطاط و تاریخ زوال هم نیست که بنا داشته باشد به شناخت کاملی از واقعیت دست یابد و در نتیجه، در ساحت معرفت تاریخی صِرف بماند. والتر بنیامین، نوع دیگری از مواجهه با مفهوم تاریخ را پیش میکشد؛ نزد او تاریخ نه مجموعه روایتها بلکه انبوهی از تصاویر است: «تصاویری گذرا و فرار که فقط در اکنون شناختپذیریشان به چنگ میآیند. این لحظه به مقتضیات و مطالبات حال حاضر گره خورده است». در تلقی بنیامین از تاریخ، مسئله نه شناخت «آنچه واقعا بوده است» بلکه گرهخوردن حقیقت و تاریخ است. تریلوژی چهلتن پیرامون تهران که روی مفصلهای تاریخ و سیاست چفت میشود، به این تلقی از تاریخ نزدیکتر است که میخواهد لحظات ازدسترفته و «گذشته ستمدیده» را به بحثی کنونی بدل کند. «جنون همگانی» که در شهر پرسه میزند، شاید همان جنون و تفکرات دوزخی باشد که خلق «ادبیات» بدان وابسته است و بناست تاریخ را به ملاقات حقیقت ببرد.
* شرح دقیق این مفهوم را در بازخوانی «تهران شهر بیآسمان» در مطلبی با عنوان «در تاریکی روشنایی را پاییدن»، منتشرشده در روزنامه «شرق»، شماره ۲۵۷۵، چهارشنبه ۱۵ اردیبهشت ۱۳۹۵، آوردهام.
منابع:
- «تهران را از تاریخ دزدیدهاند»، گفتوگو با امیرحسن چهلتن، سایت نویسنده.
- «تهران کیوسک»، مجموعه مقالات امیرحسن چهلتن.
- «عروسک و کوتوله»: مقالاتی در باب فلسفه زبان و فلسفه تاریخ، والتر بنیامین، گزینش و ترجمه: مراد فرهادپور و امید مهرگان، نشر گام نو.
روایت تاریخ بر بستر نفرت
11 مهر 1401روایت تاریخ بر بستر نفرت در "تهران، آخرالزمان"
امیرحسن چهلتن در آخرین رمان خود "تهران، آخرالزمان" از نفرتی روایت میکند که جنایت میآفریند و بر پیشانی تاریخ مینشیند. از نظر اسد سیف، منتقد ادبی، این اثر روایت نویسنده از تاریخ معاصر ایران است در قالب یک رمان.
رمان "تهران، آخرالزمان؛ رمانی در باره نفرت در شش اپیزود" اثر امیرحسن چهلتن از جمله آثاریست که در خارج از کشور منتشر شده است. این رمان بخش پایانی "سهگانه" اوست که چند سال پیش با عنوان "آمریکاییکشی در تهران" به زبان آلمانی منتشر شده بود. "تهران شهر بیآسمان" پیشتر در ایران و "تهران خیابان انقلاب" نیز در خارج از کشور منتشر شده بودند.
اگر از عنوان کتاب سه واژه "تهران"، "آخرالزمان" و "نفرت" را برگزینیم و با شناخت تاریخی از آنها رمان را بخوانیم، در واقع به "کلیدواژه" آن دست یافتهایم.
"تهران" نماد شهرنشینیست. پایتخت ایران است. باید چیزی از مفاهیم مدرنیته را در خود داشته باشد. حوادث رمان در همین شهر اتفاق میافتند؛ از زمانی که جامعه میکوشد به راه مدرن شدن، از جهان سنت دل بکند، جاده و خیابانی برپا دارد که تأتر و سینما در آن حضور دارند، مدرسه و دانشگاه در آن دیده شوند، زن پابهپای مرد از خانه بهدرآید و پا به جامعه بگذارد، سازمانها و احزاب سیاسی فعال گردند و جلوههایی از قانون در هر گوشه و کنار آن دیده شود.
دویچه وله فارسی را در اینستاگرام دنبال کنید
"آخرالزمان" نماد سنت است در کشوری که همیشه مردم آن در انتظار منجی بودهاند. در زمان بیکران باورهای دینی سرانجام در آخر زمان، یکی از راه خواهد رسید که جهان به عدل و داد گرداند. منجی موعود را با فرهنگ ایران پیوندیست ناگسستنی. این منجی حتی در تاریخ معاصر ایران نیز در سیمای شاه و یا کشورهای خارجی حامی او دیده شده است. "آخرالزمان" را در جهان مدرن راهی و کاری نیست. در جهان مدرن نمایندگان آسمان جایی بر زمین ندارند و خدا به آسمانها سپرده میشود تا انسانها خود کار خویش بر زمین سامان دهند.
"نفرت" تخمیست که اگر در دل کاشته شود، به خون باید آب داده شود. از نفرت، نفرت زاده میشود. از نفرت دشمنی و جنگ پدیدار میشود. فرهنگ سنتی بدون نفرت توان باروری ندارد. حکومتهای مستبد و خودکامه نیز با نفرتپراکنی دوام حکومت خویش ممکن میگردانند. در آگاهیست که نفرت رنگ میبازد و کینخواهی به قانون سپرده میشود. در جامعه مدرن به همان اندازه که قدرت بین مردم پخش میشود تا اقتدار نابود گردد، بنیادها وعرصههای نفرت نیز در روشنگریها رنگ میبازند.
رمان "تهران، آخرالزمان..." نیز در چنین شرایطی، تاریخ را دستمایه کار خویش قرار میدهد. رمان از سالهای پایانی حکومت قاجار شروع میشود، به زمانی که رضاخان میرپنج وزیر جنگ است و خیال حکومت در سر دارد.
ماجرا از آنجا آغاز میشود که در «تابستان سال ۱۳۰۳ در تهران اتفاق عجیبی افتاد، این اتفاق عجیب به یک آمریکایی مربوط میشد و همچنین به یک سقاخانه؛ این سقاخانه در آن موقع که تهران شهر نسبتاً کوچکی بود در حاشیه شهر قرار داشت و آن آمریکایی ماژور روبرت ایمبری کنسولیار سفارت آمریکا در تهران بود، او و زنش یک سال پیشتر به این شهرآمده بودند... شوهرش در مأموریت پطرزبورغ از روسیه اخراج شده بود، در ترکیه حتی قصد جانش را کرده بودند».
ایمبری در پشت پرده برای "کمپانی نفت سینکلر" کار میکرد و در سر داشت که امتیاز نفت شمال را برای این شرکت از دولت ایران بگیرد. و این زمانیست که شاه جوان قاجار فرمان نخستوزیری رضاخان را امضا کرده، خود راهی اروپا میشود. رضاشاه که سودای قدرت در سر داشت، در حمایت نظامیان، لباس قزاقی به تن، برای جمهوریت تبلیغ میکرد، و سرانجام سالی بعد در رایزنی با روحانیون سلطنت را برگزید.
به کانال دویچه وله فارسی در تلگرام بپیوندید
در همین زمان بهاییکشی در ایران به راه افتاده است. آخوندها به هر بهانهای میکوشند نسل بهاییها را براندازند. آنان با حیله و تزویر و هزاران ترفند، با استفاده از خرافات علیه بهاییها تبلیغ میکنند: «سقّاخانه یک مرد بهایی را که میخواسته در منبع آبش سم بریزد به مجازاتی عجیب گرفتار کرده بود: قبل از اجرای نقشه پلیدش همان دستی که سم را به طرف منبع آب میبرده به پنجره سقاخانه چسبیده بود!».
در چنین کشاکشیست که به توطئه و یا حادثه ایمبری به عنوان "یک اجنبی" و مشکوک به بهایی مورد یورش قرار گرفته، زحمی میشود و سرانجام در بیمارستان، پیش چشم نیروهای نظامی و امنیتی، به ضرب چماق به قتل میرسد. جمعیت «خون این سگ کافر را ریخت و انتقام اولاد پیغمبر را گرفت».
در اپیزود دوم «درست سی سال پس از ورود ماژور ایمبری، آن آمریکایی نگونبخت به ایران در یک تابستان داغ دیگر آمریکایی دیگری عازم ایران شد. نام او کرومیت روزولت بود و با یک گذرنامه جعلی به ایران میآمد. در پاسپورت جعلیاش نام او جیمز ف لاکریج ثبت شده بود، در کتاب خاطراتش تاریخ ورود خود را به ایران نوزدهم ژوئیه ۱۹۵۳ ذکر کرده است. سرنوشت چنین بود که مأموریت او با موفقیت قرین باشد تا از جانب مطبوعات غرب لقب "آقای ایران" نصیبش شود».
این آمریکایی اما قرار است حکومت قانونی مصدق را به بهانه "خطر کمونیسم" براندازد. او مغز متفکر کودتای ۲۸ مرداد است که آمریکا و انگلستان در ایران تدارک دیدهاند. سیا و انتلیجنتسرویس به اتفاق این نقشه را پیش میبرند و سرانجام در ۲۸ مرداد به یاری بخشی از ارتش، فاحشگان و لمپنها موفق میشوند مصدق و دولت او را براندازند و بر کشور تسلط یابند.
در پی کودتا هزاران نفر بازداشت و به شکنجهگاه کشانده شدند، دهها تن اعدام شدند. سرانجام «کیم برخلاف ماژور ایمبری که جنازه مثلهشدهاش به آمریکا روانه شد، با پاهای خود و در نقش یک آدم پیروز به کشورش برگشت و این شأن را داشت که قبل از ترک ایران بار دیگر به حضور شاه ایران شرفیاب شود. در این شرفیابی شاه یک جاسیگاری طلا به او هدیه داد و در ضمن گفت: من سلطنتم را در وهله نخست مدیون خداوند، ملت ایران و ارتشم هستم و در وهله بعد مدیون شما!».
در میان اعدامشدگان، محسن عضو سازمان نظامی حزب توده ایران نیز دیده میشود که از او فرزندانی دوقلو، یک دختر به نام مینا و پسری به نام رضا، بهجا مانده است. رضا جذب جنبش چریکی میشود. یک آمریکایی را ترور میکند، به زندان گرفتار میآید و در آستانه انقلاب آزاد میشود. مینا روزی به تصادف با جوانی آمریکایی به نام جرج آشنا میشود که برادرزاده ایمبریست و میکوشد به راز قتل عمویش پی ببرد. این دو به اتفاق در مرداد سال ۵۷ در یک حادثه بمبگذاری از سوی سازمان مجاهدین در رستوران خوانسالار که پاتوق آمریکاییهاست، کشته میشوند.
پس از انقلاب رضا، رانده شده از دوستان، دگربار به زندان گرفتار میآید. با زندانبانان همکاری میکند و سرانجام پس از شش سال حبس با روانی پریش از زندان آزاد میشود تا تیماردار مادری گردد که سراسر روز غرق در هذیانهای خویش است. با اینهمه، رژیم از دیوانگان نیز وحشت دارد. دگربار به سراغ رضا میآید. او را بازداشت میکنند و سرانجام در تابستان سال ۶۷ به جوخه اعدام میسپارند: «رضا هم یکی از چندهزار نفری بود که همان سال اعدام شد. از آنها یک امتحان سهسئواله به عمل آورده بودند و هرکس که در این امتحان رد شده بود اعدامش کرده بودند، یکی از آنها هم رضا بود و جرمش این بود که سابقاً یک زندانی سیاسی بوده است. مقامات زندان مطمئن نبودند که او واقعاً پاک شده باشد، از آن روز دور تا به امروز هیچیک از مقامات هرگز در باره این اعدامها سخن نگفته است».
"تهران، آخرالزمان" روایت چهلتن است از تاریخ معاصر ما در تن یک رمان. در رمان تاریخی گاه تاریخ و رویدادهای آن بهانهای میگردند تا روان زخمدیده فرد و یا جامعهای مورد کاوش قرار گیرند. در پسِ دسیسههای سیاسی قدرت، به حتم میتوان بر موضوعهایی انگشت گذاشت که برای خواننده لذت خوانش به همراه داشته باشد.
نویسنده برای نوشتن این رمان حوادث تاریخی را بررسیده، از لابهلای آنها اسنادی برگزیده که هر یک برگیست از تاریخ ما که بنیان در نفرت دارد. با این نفرت که همچنان در رگهای تاریخ ما جاریست، چه باید کرد؟
این روایتها در واقع تکوین تاریخی فکر است که در لابهلای رمان میکوشد از گذشته بگذرد و با طرح پرسشهایی در ذهن به حال راه یابد تا شاید در برونرفت از مشکلات امروز جامعه نقش بیافریند. و همین آن را خواندنی میکند.
این اثر را انتشارات "حافظ-گوته" به همراه نشر "سوژه" در آلمان منتشر کردهاند.
* این یادداشت نظر نویسنده را منعکس میکند و الزاما بازتابدهنده نظر دویچهوله فارسی نیست.
"آمریکاییکشی در تهران" نوشته امیر حسن چهلتن، مجموعهای از شش داستان پیوسته است که بهتازگی، به ترجمه سوزان باغستانی توسط انتشارات بک در آلمان منتشر شد. این اثر سالها در ایران منتظر مجوز ماند و پس از "تهران خیابان انقلاب"، دومین اثر چهلتن است که برای اولین بار در آلمان منتشر میشود.
دو سال پیش، رمان "تهران، خیابان انقلاب" نوشته چهلتن در آلمان با اقبال رسانهها و منتقدان و خوانندگان مواجه شده بود.
تأثیر رویدادهای تاریخی بر سرنوشت انسانها
"آمریکاییکشی در تهران" هرچند که به عنوان یک رمان معرفی شده، اما در واقع مجموعهای است از شش داستان کوتاه که بر محور "نفرت" شکل میگیرد. این مجموعه همچنین تلفیقی است از مستندات تاریخی با داستانهایی که نویسنده برای یافتن دلیل آمریکاییستیزی در ایران و نفرت از آمریکاییها تخیل کرده است.
یکی از مهمترین موضوعات آثار چهلتن تأثیر رویدادهای تاریخی بر زندگی شخصی و عاطفی انسانهایی است که در شکلگیری تاریخ معمولاً نقش فعال ندارند. آنها در جریان کودتای ۲۸مرداد، انقلاب ۱۳۵۷ و اعدامهای سال ۱۳۶۷ که هر سه از رویدادهای سرنوشتساز در تاریخ ایران به شمار میآیند، جان خود را از دست میدهند، یا از نظر عاطفی و شخصیتی متحول میشوند.
چهلتن به این بهانه سرگذشت نسلها را در کنار هم قرار میدهد و داستان قربانیان و جنایتکاران را با هم روایت میکند. او معمولاً تلاش میکند در داوریهایش بیطرف بماند و برای شخصیتهایش در مسیر داستان آزادی قائل است. با این حال معمولاً یک صدای تفسیرگر هم در متن به گوش میرسد که بیتردید صدای نویسنده است. مهمترین آثاری که از چهلتن سراغ داریم، "تهران، شهر بیآسمان"، "سپیدهدم ایرانی" و "تهران، خیابان انقلاب" از چنین آثاری هستند.
"آمریکاییکشی در تهران" هم در ادامه اینگونه آثار چهلتن شکل گرفته است. در این اثر، هم آن نگرش تاریخی را بازمییابیم و هم سرنوشت قربانیان را بازمیخوانیم:
رابرت و کاترین آمبری، یک زن و شوهر آمریکایی در تابستان ۱۹۲۴ (۱۳۰۳) به تهران سفر میکنند با این قصد که از مراسم عاشورای حسینی عکسبرداری کنند. آنها علاوه بر این میخواهند جان یک سگ ولگرد را هم نجات دهند. در اثر ازدحام رابرت مجروح می شود و جان خود را از دست میدهد. در سال ۱۹۵۳ (۱۳۳۲) سازمان سیا حکومت مصدق را به دست اوباش و اراذل ساقط میکند. در سال ۱۹۷۸(۱۳۵۶) یکی از بستگان رابرت آمبری به ایران سفر میکند با این امید که از چگونگی مرگ عمویش مطلع شود. جرج در تهران عاشق دختری میشود به نام مینا. این دو دلداده در بمبگذاری در رستورانی که پاتوق آمریکاییهاست جان میبازند. مینا یک برادر دوقلو هم دارد. رضا که از مخالفان حکومت شاه و جمهوری اسلامیست، در سال ۱۹۸۸(۱۳۶۷) اعدام میشود.
داستانهایی که بهطور مستقل معنا دارند، اما در فاصله بین سالهای۱۹۲۴ تا ۱۹۸۸ حوادث تاریخی و سرگذشت شخصیتها آنها را به هم پیوند میدهند.
ملکبانو، مادر فداکار و صادق
سرگرد رابرت آمبری که در داستان از او به عنوان "پروفسور" هم یاد میشود، عاشق اساطیر ایران است. آمبری در واقع نمایندهای است از باستانشناسان آلمانی و آمریکایی که در زمان حکومت رضا شاه، از روی شیفتگی نسبت به پیشینه باستانی ایران برای کاوشهای باستانشناسی به ایران سفر میکردند و از طریق تیمورتاش با دربار نیز در ارتباط بودند. رابرت و برادرزاده او، جرج در مرکز حوادث قرار دارند و طبعاً از یک نظرگاه محوری رویدادها را تفسیر میکنند. در سوی دیگر دو نسل از خانواده "هوشمند" قرار دارد. سرنوشت این خانواده با مبارزات چریکی به عنوان واکنشی به استبداد شاه بعد از کودتا و نیز ادامه این مبارزات پس از انقلاب که در نهایت به کشتار زندانیان سیاسی در سال ۱۳۶۷ انجامید گره خورده است. به این ترتیب در "آمریکاییکشی در تهران" در واقع کودتای ۲۸ مرداد از یکسو و همچنین قتل "پروفسور" رابرت آمبری از سوی دیگر به رویدادها جهت میدهند و وقایعی را که در آینده اتفاق میافتند و به نفرت از آمریکاییها و آمریکاییستیزی میانجامند، توضیح میدهند.
در این داستان با سه نوع آمریکایی آشنا میشویم: رابرت آمبری که شیفته فرهنگ ایران است، کرمیت روزولت، مأمور سازمان سیا که کودتا را سازماندهی میکند و جورج، نسل تازهای از آمریکاییها که اصولاً با ایران و تاریخ آن ناآشناست، به دختری ایرانی دل میبازد و در نهایت هم قربانی ناآگاهی و عدم شناختش از ایران میشود.
از آن سو، در خانواده هوشمند، ملک بانو تنها شخصیت صادق و فداکار داستان است. او وقتی به گذشتهاش نگاه میکند، به این حقیقت اعتراف میکند که نه شوهر مبارزش و نه رضا، فرزند اعدام شدهاش، هیچیک به خواستهها و اهداف خود دست پیدا نکردند. او با خطاهای شوهر و فرزندش کاملاً آشناست و اعتراف میکند که آنها به هیچوجه شایستگی این را ندارند که به عنوان قهرمان ملی شناخته شوند. مینا قربانی عشقش به یک آمریکایی میشود و رضا، برادر دوقلوی او یک جوان سادهلوح و آرمانگراست که بهتدریج از عقایدش برمیگردد و به یک مرد فرصتطلب مبدل میگردد.
در این میان نویسنده تلاش میکند از دریچه چشم آمریکاییها رابطه ما با غرب را توضیح دهد. برای مثال در جایی رابرت امبری میگوید: "ایرانیها، حتی آنهایی که از غرب نفرت دارند، همه میخواهند غربی باشند. نفرت آنها از غرب هم به دلیل حسادت آنها به غربیهاست. " (نقل به معنی)
این بخشها که صدای تفسیرگر نویسنده از میان آن به خوبی به گوش میرسد، از ضعیفترین بخشهای رمان هستند.
۶۰ سال نفرت و خشونت
نگرش تاریخی در میان نویسندگان ایدئولوژیک و نزدیک به حکومت هم وجود دارد و اصولاً در ۱۰ سال گذشته در ایران رمانهای تاریخی مجدداً رواج پیدا کردهاند. چه از نظر نگرش تاریخی و چه به لحاظ اقبال به داستانهای عامپسند، ادبیات ایران در دههای که پشت سر گذاشتیم به سالهای حکومت رضا شاه شباهت دارد، با این تفاوت که اگر رمانهای تاریخی در آن زمان به پیشینه پرافتخار ایرانیان نظر داشتند، پس از انقلاب، تاریخ نهضتهای ملی و همچنین پیامدهای کودتای ۲۸ مرداد در مرکز توجه قرار گرفته است.
چهلتن اما برخلاف جریان مسلط در ایران از نفرت شروع نمیکند. او نشان میدهد که آمریکاییها، پس از جنگ جهانی دوم در ایران به عنوان مردمانی آزاده شناخته میشدند و آمریکا یک قدرت جهانی بود که به مردمان تحت ستم وعده آزادی و عدالت میداد. چهلتن نشان میدهد که چگونه این تصور امیدبخش بهتدریح دگرگون شد و کار به نفرت از آمریکاییها کشید. او همچنین کشتار زندانیان سیاسی در سال ۱۳۶۷ را به عنوان یکی از پیامدهای آمریکاییستیزی ارزیابی میکند. در واقع او نقطه آغاز رابطه ایرانیان و آمریکاییها را سال ۱۳۰۳در نظر میگیرد و در سال ۱۳۶۷ با کشتار زندانیان سیاسی داستانش را به پایان میرساند.
چهلتن در این اثر ریشه آمریکاییستیزی را در خلقیات ایرانیان، عواطف آتشین آنها از یکسو و از سوی دیگر بیعدالتی اجتماعی و فراموشکاری و اهمالکاری نسبت به تاریخ با آمیزهای از بیسوادی و عقاید خرافی میداند. سهم آمریکاییها را در عدم شناخت درست آنها از ایران و فرهنگش و همچنین در منافع استعمارگرایانه و سیاسیشان در نظر میگیرد. نقطه عطف این رابطه پرتنش کودتای ۲۸ مرداد است. اینها هیچکدام راز سر به مهر و حرف تازهای نیستند. اما آنچه که ما از تاریخمان درک میکنیم، الزاماً به این معنا نیست که دیگران هم همان دریافت را داشته باشند. اهمیت این کتاب هم اتفاقاً در این است که نگرش و دریافت ما از تاریخ را به یک زبان اروپایی در اختیار غربیها قرار میدهد.
ترجمهای بیتشخص از داستانهایی آشنا
اهمیت چهلتن به عنوان یک نویسنده در ادبیات معاصر ایران توانایی او در بازآفرینی لحن زنان مذهبی و عامی و همچنین نگاه خاص او به تهران و پیشینهاش به عنوان یک شهر هویت باخته است.
صدای زن به عنوان یک قربانی در آثار چهلتن بسیار برجسته است. در "آمریکاییکشی در تهران" ملکبانو چنین زنی است. لحن و صدای او اما در ترجمه کاملاً از دست رفته و تفاوت چندانی بین او و دیگر شخصیتها وجود ندارد.
اصولاً ترجمه سوزان باغستانی هرچند دقیق است، اما از ظرافتهای نثر چهلتن کاملاً بیبهره مانده. آنچه که باقی میماند داستانهایی است آشنا که دریچهای به نگاه ما ایرانیها از تاریخ معاصرمان مقابل خواننده آلمانیزبان میگشاید.