بی التفاتی غربی ها به ادبیات داستانی معاصر ایران حاصل دو واقعیت تلخ است: حمایت از نوشته هایی که من آن ها را شبه ادبیات می دانم و محدود کردن نوشته هایی که به گمان من در زمره ادبیات قرار می گیرند. برای ترویج شبه ادبیات دستگاه های عریض و طویلی دایر کرده اند تا تبلیغات دولتی تا دورترین روستاهای ایران نفوذ کند اما برای محدود کردن ادبیات یک وزارتخانه تاسیس شده است تا نویسندگان را ارشاد و راهنمایی کند که چه بنویسند و چه ننویسند تا به فیلم سازان بیاموزد که چه فیلم هایی باید بسازند و چه فیلم هایی نباید بسازند، قضیه برای نقاشان و مجسمه سازان و سایر هنرمندان هم به همین ترتیب است. نتیجه حاصله این است که مخاطبان هنر و ادبیات بکلی به محصولات عرضه شده به نام هنر یا ادبیات بی اعتمادند.چون ادبیات حمایت شده تبلیغات صرف است و ادبیات محدود شده آنقدر زیر فشار سانسور قرار گرفته که تقریبا چیزی از آن باقی نمانده است.حال با چنین وضعیتی که تیراژ کتابها در یک مملکت هشتاد میلیونی به زیر هزار جلد رسیده است غربیان چگونه می توانند به این ادبیات اعتماد کنند؟.