امیرحسن چهل تن سی سال است که می نویسد - اولین مجموعه داستان او در سال 1355 منتشر شد - و دست کم بیست سال از این سی سال را در کشمکش دائم با اداره ای که او از آن با عنوان " اداره فخیمه سانسور" یاد می کند، گذرانده است . در سالهای 1357 تا 1377 او فقط از امکان انتشار دو کتاب برخوردار بوده است. در چند ساله ی اخیر البته نه (9) عنوان تازه از او منتشر شده است که بسیاری از آنها سالها منتظر دریافت اجازه انتشار بوده است. آخرین رمان او " سپیده دم ایرانی" دو ماه پیش همزمان با نمایشگاه کتاب در تهران منتشر گردید. گفتگوی زیر حاوی نظرات او درباره ممیزی کتاب است.
- آیا ممیزی کتاب مورد قبول شماست؟
- بهیچوجه! آن را مضر ، مزاحم و در شرایط فعلی – به دلیل امکانات گسترده نشر الکترو نیکی – بی فایده می دانم. شما اگر به نحوه ی برخورد جمهوری اسلامی با موضوع در بیست و هفت ساله ی اخیر نگاه کنید ، می بینید که چگونه مدیران و برنامه ریزان به تدریج و به ضرورت به سمت گشایش بیشتر حرکت کرده اند.
- موارد حساسیت زا مثلا در یک رمان چه موضوعاتی ست؟
- موضوعاتی که باعث کلنجار میان رمان نویس و مامور سانسور می شود، بطور خلاصه و عمدتا به دو حوزه ی سیاست و اخلاق مربوط می شود. التهابات اجتماعی در چند ساله ی اخیر البته سطح طرح موضوعات سیاسی را تا حدودی افزایش داده است و در حال حاضر مشکل اساسی ما شاید بر سر موضوعاتی ست که مامور سانسور به بهانه ی غیر اخلاقی بودن با نویسنده ی رمان چون و چرا می کند .
- وزارت ارشاد چه موضوعاتی را در یک رمان غیر اخلاقی می داند؟
- مسئله این است که به اعتقاد من طرح هیچ موضوعی در یک رمان غیر اخلاقی نیست ، تاکید می کنم هیچ موضوعی.
- یعنی چه؟
- یعنی اینکه محدودیت های ما همان مرزهایی ست که مولانا در مثنوی اش ، یا سعدی در هجویاتش یا حتی عبید زاکانی تعیین کرده است. مگر می شود چیزی به انسان دو پا و زندگی او مربوط باشد و آنوقت طرح آن در ادبیات غیر اخلاقی باشد!؟ مشکل ما احتمالا بر سر تعریفی ست که از مقوله ی اخلاق داریم. و اصلا چه لزومی دارد که سطح اخلاق در ادبیات مکتوب از سطح آن در ادبیات شفاهی مردم بیشتر باشد؟ تصور کنید اگر مثلا ممکن بود لطیفه هایی که مردم بطور وسیع برای یکدیگر تعریف می کنند تحت سانسوری از نوع سانسور رمان قرار بگیرد ، ارتباط روانی این مردم تا چه حد دچار اختلال می شد.
- اما تعریفی که شما از اخلاق دارید؟
- این تعریف سیال است و در عین حال به موقعیت مربوط می شود ، مثلا نمایش تصویری از عضوی از بدن در خیابان ممکن است عملی غیر اخلاقی باشد ، اما نمایش همان تصویر در یک کتاب پزشکی چطور؟ رمان خانه ای است که هیچ دیواری بین اجزای آن وجود ندارد ، کسی که در اتاق نشیمن نشسته است می تواند توی اتاق خواب یا حمام را هم ببیند، شما می دانید که آدمها با کت و شلوار زیر دوش نمی روند. خانه ی رمان دیوار ندارد. کلماتی هست که در یک رمان زیر همه شان را خط می کشند و رمان نویس ناچار به حذف آن می شود. شما می دانید هر عضوی از بدن نام مشخصی دارد که لازم نیست همیشه با ایما و اشاره از آنها یاد کرد. آیا واقعا مولانا در مثنوی اش این کلمات را برای این بکار برده است تا جوانان ما را منحرف و فاسد کند؟ یا سعدی در هجویاتش؟
در ضمن باید یادآوری کنم که یک رمان مقوله ای است کاملا تخصصی که هیچکس به اندازه ی یک نویسنده به ضرورت های آن واقف نیست . حقیقت ناب اگر وجود داشته باشد، تنها در ادبیات می توان سراغ آن را گرفت. در چنین وضعیتی هر چیز دیگری از جمله اخلاق عقب می نشیند.
ما باید از خودمان ، از مقوله ی اخلاق، از واقعیت موجود و از انسان تعریف دوباره ای ارائه دهیم ، بلکه جهان را عاقبت کشف کنیم. ما باید متواضع تر از این باشیم که این خود عین اخلاق است. نویسنده شدن کار سختی است ، هزاران نفر می نویسند و رنج کار را بر خود هموار می کنند و از آن میان فقط چند نفری موفق می شوند. انصاف نیست با این سیاست ها دشواری کار را افزایش دهیم . باید به خلاقیت نویسنده احترام گذاشت. از وقتی بررسی کتاب رسما در این مملکت باب شده ، کارمندان اداره ی مربوطه مدام در جستوی مگس پاتیل آش نویسنده را بهم می زنند.