سلام می‌دهم و می‌گویم، تولد‌تان مبارک، می‌خندد و می‌گوید اصلاً در این صرافت نبودم که امروز تولدم است، می‌گویم، این بی‌اعتنایی به زاد‌روز‌تان غریب است، می‌گوید، اتفاق خاصی نیست هر روز 10هزار نفر در جهان به دنیا می‌آیند و من هم یکی از آن بی‌شمارم... با امیرحسن چهلتن داستان‌نویس پیشکسوت به بهانه شصت و دو سالگی‌اش گفت‌وگو می‌کنم و از نوشتن و راهی که آمده است حرف زدیم. او نهم مهر‌ماه یک‌هزار و سیصد و سی و پنج به دنیا آمده است. به قلم این نویسنده کتاب‌های «روضه قاسم»، «تالار آیینه»، «مهرگیاه»، «عشق و بانوی ناتمام» منتشر شده است و سه‌گانه‌ای در روایت تهران نوشته است که از این سه‌گانه تاکنون فقط کتاب «تهران، شهر بی‌آسمان» مجوز انتشار گرفته است و رمان‌‌های «تهران، خیابان انقلاب»، «امریکایی کشی در تهران» در آلمان منتشر شده است. به قلم این نویسنده آثاری دیگری نیز منتشر شده است.
تا اینجای زندگی از راهی که آمدید، راضی هستید؟
از نوشتن راضی‌ام، اما از اینکه در وضعیت غیر عادی و غیر طبیعی نویسندگی می‌کنم، چندان رضایت ندارم.
فارغ از چالش‌هایی مانند سانسور و فقدان درآمد قابل اعتنا، آیا از نفس لذت نوشتن راضی هستید؟
بی‌شک، نوشتن برایم لذتی بی‌بدیل و بی‌نظیر است. از نخستین تجربه‌های نوشتن در سال‌های کودکی پی به لذت نوشتن بردم و خاطرم هست از سال‌های دبستان می‌نوشتم اما آن دوران بیش‌تر برایم یک سرگرمی و تفریح بود، بعد‌ها در سال‌های جوانی و بزرگسالی توانستم خوشی‌های عمیق زندگی را درک کنم. نوشتن‌ شادی و وجدی بی‌پایان را رقم می‌زند که در دیگر فعالیت‌ها آن شادی را پیدا نمی‌کنم. تجربه‌ نوشتن توأم با رنج و لذتی بخصوص است. نوشتن برای من بسیار سخت و صعب است اما هربار که از پس داستانی و روایتی برمی‌آید، بسیار خرسندم. نوشتن را با هیچ‌یک از دستاورد‌های دیگر زندگی‌ام نمی‌توانم مقایسه کنم و بزرگ‌ترین موهبت زندگی‌ام است. توانایی شگفت‌انگیز نوشتن برایم بسیار گرامی است و نمی‌توانم نوشتن را با هیچ‌یک از دیگر توانایی‌ها و قابلیت‌هایم مقایسه‌ کنم.
نوشتن از بزرگ‌ترین خوشی‌های عمیق زندگی‌‌تان است.
همین‌طور است، به تعبیر رولان بارت، سرخوشی و ناخوشی لذت و رنج امری توأمانی و همزمانی است؛ نوشتن همین‌طور است، درآمیخته با رنج لذت بی‌پایان است اما در ادامه این لذت است که پیروز می‌شود و بدل به خوشی عمیق می‌شود. من واقعاً نمی‌توانم این خوشی عمیق را توصیف و شرح کنم، کسانی می‌توانند آن را بفهمند که دستی در کار نویسندگی و خلق دارند. لذتی برای مقایسه با خوشی نوشتن نمی‌شناسم.
شما سال‌ها مهندس برق بودید و برای گذران معاش ساعت‌هایی را به فعالیت‌های فنی و مهندسی مشغول بودید، الان پس از سال‌ها، آیا فکر نمی‌کنید در آن حرفه امکانات رفاهی بیش‌تری می‌توانستید داشته باشید.
همه سال‌هایی که به فعالیت در حرفه مهندسی مشغول بودم به این کار به دید یک فعالیت مزاحم و دست‌و پاگیر نگاه می‌کردم و نمی‌گذارد آن‌طور که باید و شاید به خواندن و نوشتن بپردازم؛ هرچند هیچ‌وقت از فعالیت‌ها و مأموریت‌های کاری‌ام در حرفه مهندسی کم نمی‌گذاشتم. به ناچار ساعت‌هایی در هفته به فعالیت در کارخانه یا شرکت سپری می‌شد تا درآمدی کافی برای زندگی‌ متوسط و آبرو‌مند داشته باشم و با فراغت از آن فعالیت‌ها مشتاق و ذوق زده به خانه برمی‌گشتم و پشت میز کارم گرم خواندن و نوشتن می‌شدم. اگر تمام وقت در عرصه مهندسی و مسائل فنی کار می‌کردم و با توجه به اینکه همواره برای شرکت‌ها و کارخانه‌های مختلف ایده‌ای داشتم می‌توانستم به توفیق‌های مالی و اقتصادی خیلی بیش‌تری دست پیدا کنم، اما آن‌وقت باید قید نوشتن را می‌زدم و نمی‌توانستم از نویسندگی دور بیفتم. ضمن اینکه در فعالیت مهندسی در بهترین‌ حالت یک مهندس متوسط یا خوب می‌شدم و آن استعداد و علاقه‌ای را که در نوشتن داشتم و دارم هرگز در کار‌های فنی و مهندسی نداشتم و ندارم.
می‌خواهید یادی کنید از آنها که در سال‌های جوانی از شما حمایت کردند؟
واقعیت آن است که در سال‌های جوانی کسی از من حمایت نکرد و دست روی زانوی خودم گذاشتم و بلند شدم و من هم از چهره‌های پیشکسوت آن زمان از کسی نخواستم، برای چاپ و نشر و عرضه کتابم به ناشری معرفی کند یا آنکه برای بهتر دیده شدن آن به نشریه و رسانه‌ای توصیه‌ای بکند و کسی هم از پیشکسوتان برای انجام این کار پا پیش نگذاشت. شاید‌ تکروی من و اعتماد به نفسم هم در این مسأله بی‌تأثیر نبود و خودم را بی‌نیاز از حمایت غیر می‌دیدم.

 

9 مهر 1397

حسن همایون

روزنامه ایران