امیرحسن چهلتن را باید نویسنده ای دانست با دغدغه های اجتماعی و فرهنگی که مهمترین ویژگی تفکر وی نگاه حقیقی و ملموسی است که به شرایط مختلف و جزئیات زندگی به خصوص زندگی در شهر تهران دارد. اصولاً چهلتن چندان اهل گفت و گو نیست و هنگاه گفت و گو نیز خیلی صریح و فشرده و کوتاه به پرسشهایم پاسخ می گوید. آرامشش به گونه ای است که ناخودآگاه از هیاهوی زندگی این شهر شلوغ جدا می شوی و دل به گفته هایش می سپاری.

 

 

1- كتاب اولي كه 31 سال پیش از شما منتشر شد مجموعه "صيغه" بود در آن مجموعه داستان توجه خاص نويسنده به نقد و نمايش باورهاي غلط يك جامعه سنت زده به چشم مي خورد. جامعه سنتي كه آرام آرام با مدرنيته رو به رو مي شود . اما غالب نگاه داستان ها از ديد يك كودك است كه مي توان او را نماينده اي از نسل آينده پنداشت . كودكاني كه اغلب در داستان هاي شما به عنوان قرباني اصلي باورها سنتي و آسيب هاي روابط بزرگ تر ها شناخته مي شوند . امير حسن چهل تن تا چه ميزان دغدغه نسلي را دارد كه در آينده اي نه چندان دور اركان جامعه را تشكيل خواهد داد ؟

من احساس می کنم چیزی که جامعه ما از آن رنج می برد غفلت از واقعیت به عنوان یک امر بیرونی ست؛ اگر ما دقت مشاهداتمان را افزایش دهیم وضعمان از اینی که هست احتمالا کمی بهتر خواهد شد. ما باید یاد بگیریم که به اطرافمان با دقت نگاه کنیم؛شاید این همان چیزی ست که در داستان هایم مورد توجه شما قرار گرفته اند . در ضمن دیگر لازم نیست از آینده صحبت کنیم، ما اکنون در "آینده" قرار گرفته ایم. من دو نسل جلوتر یکی از آیندگان بودم. کار نسل ها در ایران این است که یکدیگر را تکرار کنند،همین!

 

2- این یعنی ناامیدی محض؟

این یعنی روبرو شدن با واقعیات!

 

3- در كتاب "دخيل بر پنجره فولاد" باز هم همان دغدغه ها ديده مي شود مضاف بر ناهنجاري هاي اجتماعي و آسيب هايي كه انسان ها ي سنتي در مصاف با مدرنيته مي بينند و مفهوم هايي چون خيانت و تنهايي در جامعه نيمه مدرني كه انسان معاصر ايراني در آن زندگي مي كند . از نظر شما به عنوان نويسنده اي مدرن چگونه با ابزاري فرهنگي مثل داستان نويسي ميشود يك جامعه در حال گذار از سنت به مدرنيته را تحت تاثير قرار داد ؟

نوشتن برای داستان نویسان ابزار نیست، شیوه ای ست برای زندگی. اما مطمئنم پدیده ای منحصر بفرد است با قدرت تاثیر گذاری بسیار؛ شاید برای همین است که با آن مخالفت می شود. وظیفه ادبیات تغییر جهان نیست حتی اگر در دراز مدت چیزی جز آن حاصل کار نباشد. بهرجهت من یکی بعضی وقتها خودم را سرزنش می کنم، چرا باید داستان هایم را منتشر کنم؟ مردم با سریال های تلویزیونی شان راضی و سرگرم به نظر می رسند، چکارشان داریم آخر؟ اما در انتهای روز می بینم چاره ای جز آن ندارم!

 

4- زنان در نوشته هاي شما نقشي محوري را در داستان بازي مي كنند . اين چيزي است كه هم در برخي داستان هاي كوتاه "ديگر كسي صدايم نمي زند" و "چيزي به فردا نمانده است" و هم در كتاب هاي "مهرگياه" و "عشق و بانوي نا تمام" ديده مي شود . اما نكته اي كه توجه را جلب مي كند اين سوال است كه چرا اغلب زنان در داستان هاي شما در هر سني با جنسيت خود در گيرند و حس زنانگي برايشان حسي گنگ و نا مفهوم است ؟ يا به عبارت ديگر شما زنان را در ايران امروز چگونه مي بينيد؟

در صد ساله اخیر بعضی چیزها در بستر فرهنگی ایران روی دست صاحبان آن مانده است، یکی از آنها جنسیت است. تاریخ فرهنگی ما پیشنهاد هایی دارد اما زندگی عملی در این سرزمین چیز دیگری می گوید. گرفتاری برخاسته از این وضعیت این است که دروغ و ریا به عنوان وسیله ای برای حل و فصل مرافعه چاره ساز به نظر می رسد. این مشکل حالا بیشتر خود را نشان می دهد چون دولت ها در نقش معلمین اخلاق بر صحنه حاضر شده اند. یکی از بحران های روحی- روانی انسان معاصر ایرانی این است که زندگی درونی خود را نمی تواند با زندگی بیرونی اش تطبیق دهد و لذا تنش های عاطفی بی پاسخ می ماند. این مشکل در مورد زنان مضاعف است.

 

5- با توجه به اين كه در داستان هاي كوتاه شما در سه مجموعه داستان آخرتان شخصيت هاي تنهاي زيادي به چشم مي خورند تنهايي را در زندگي انسان ايراني امروز چگونه مي بينيد ؟

این تنهایی البته تنهایی بخصوصی ست و در زندگی شهری ما همه جا هست و تقریبا مثل هوا استنشاق می شود، چون ابزاری که موجب رفع تنهایی می شوند در جامعه ما فوق العاده محدودند؛ مثلا تهران، به عنوان یک ابرشهر، در این وضعیتی که هست، از این جهت کمبودهای فراوانی دارد. این کمبودها به ناچار آدم را به یاد کمبود بزرگتری می اندازد که یک مکان محبوب برای خودکشی ست!
من بسیاری از اوقات فراموش می کنم که یک نویسنده ام ، هیچ ابزاری وجود ندارد تا آن را به من یادآوری کند. وقتی می نویسم هیچ مخاطبی در ذهنم نیست. از پائیز هشتاد و یک به این سو نویسندگان مستقل حق تجمع ندارند. انسانها نیازمند آنند که احساس تعلق کنند به یک جمعیت ، به یک حرفه، به یک گروه و آنوقت قرار است که دیگران آنها را از طریق تعلقات شان بشناسند. این تنهایی در مقیاس بزرگتری نیز اتفاق افتاده است، بخش قابل توجهی از این جامعه خود را از تاریخ پر تحرک دنیا کنار کشیده است.

 

6- چیزی که در آثار شما به خصوص در "تالار آينه" ، "تهران شهر بي آسمان" و "مهرگياه" خيلي به چشم مي آيد کشش و علاقه خاص شما به تاریخ و آمیختن داستان با حادثه های تاریخی و نشان دادن زوایای دیگر آن حوادث است . این علاقه و کشش شما به تاریخ از چه تفکری پا گرفته و آيا این تاریخ سیاسی است که شما را جذب می کند یا تاثیرات حوادث سیاسی بر فرهنگ و درونمایه یک جامعه ؟

به اعتقاد من حضور تاریخ در هر رمانی یکی از نشانه های سلامت آن است؛ با این همه من حوادث تاریخی را در نمای دور قرار می دهم و این انسان است که در کانون توجهم قرار دارد، انسان دست و پا بسته ای اسیر وضعیت.
از این گذشته احساس می کنم تاریخ نهفته این مملکت بار دراماتیکی فراوانی دارد، اگر محدودیت های عجیب و غریب نبود می شد صدها رمان و فیلم و تئاتر از دل آن بیرون کشید. چنین جاذبه ای ست که دل مشغولم می کند. در ضمن لازم است توضیح بدهم که این حوادث واقعا اتفاق افتاده اند و چون اتفاق افتاده اند هیچ معنایی غیر از خود ندارند.

 

7- به نظر شما آیا می توان کتاب "تهران شهر بی آسمان" را در ادامه "تالار آینه" به حساب آورد یعنی میرزا در تالار آينه یک بعد از رجال سیاسی ايران است و کرامت در تهران شهر بي آسمان قسمت دیگری از سیاست لمپنیسم بعد از مشروطه است ؟

این دو رمان نشان دهنده دو وضعیت متفاوتند. تحول جامعه ایران مثل هر تغییر ناگهانی و رادیکال دیگری موقعیت های مهمل فراوانی به بار آورده است؛ در "تهران،شهر بی آسمان" می خواستم بگویم این ما و این هم واقعیت برملا شده وجودی مان! این رمان یک پیکارسک است. در این رمان کرامت فقط خودش نیست، او همه ماست و برای همین است که این همه آشناست.

 

8- به يك باره در كتاب "ديگر كسي صدايم نزد" امير حسن چهل تن مرگ را به شكل هاي گوناگون به نمايش مي گذارد مرگ در اشكال گوناگون از مرگ نوستالژي گرفته تا مرگ صمد بهرنگي و از همه مهم تر "داستان مرگ يك انسان" كه مي شود گفت از آن داستان به شكلي تدريجي در آثار چهلتن با زوال آرام آدمها و مرگ تدريجي آنها آشنا مي شويم . چه كششي در مرگ نهفته است كه توجه نويسنده مدرن را اين چنين به خود معطوف مي كند ؟

مرگ جزء جدایی ناپذیر زندگی ایرانی ست، زندگی یکسره تحت الشعاع آن قرار دارد.

 

9- توجه شما تا حدودي به خانواده هاي مرفه و تشريفاتي كه نوكر و خدمت كار در خانه هاي بزرگشان در رفت و آمدند بيشتر است . خانواده هايي كه اغلب در جريان تغيير و تحولات تاريخي ايران دچار تشويش و آشفتگي شده اند و آرام آرام در شرايط جديد رو به زوال گذاشته اند . چه چيزي باعث علاقه شما به اين فضاها شده و آيا از لوكس شدن فضاي داستان ها نگران نمي شويد؟

چنین فضایی در دو سه اثر من بیشتر مشهود نیست،در ضمن من از نوعی از زندگی درام بیشتری می توانم بیرون بکشم، گرچه به عرصه تخیلات نویسنده هم مربوط می شود. این را هم بگویم که نمایش فقر برایم جذاب نیست و رویهمرفته من بیشتر به طبقه متوسط شهری پرداخته ام و نمونه اش آخرین رمان چاپ شده ام "سپیده دم ایرانی".

 

10- شخصيت كرامت در داستان كوتاه "مردهاي تابستاني" چه قدر بر شما تاثير گذار بود و چگونه شد كه او را وارد كتاب "تهران شهر بي آسمان" كرديد ؟ آيا داستان كوتاه قابليت آن مضمون و مفهوم را نداشت ؟

رمان "تهران، شهر بی آسمان" در واقع گسترش فضای داستانی "مردهای تابستانی" ست. بین نگارش این دو اثر یک فاصله هفت ساله وجود داشت و در تمام این هفت سال ذهنم در تسخیر همان فضا بود، فقط با نوشتن "تهران،شهر بی آسمان" توانستم فضای ذهنی ام را آزاد کنم.

 

 

11- در مجموعه داستان "ساعت پنج براي مردن دير است" دوباره توجه ويژه اي به شخصيت زن و مشكلات او در دنياي امروز مي شود . زن در مهاجرت و .... اما ما در اين داستان ها با آدمهايي رو به رو مي شويم كه ناهنجاريهايي را رقم ميزنند بي آنكه خود نا هنجار باشند براي مثال اشاره مي كنم به پير دختر نه چندان خوش چهره داستان "زني كه چاي درست مي كرد" كه با مشكلات جنسي از نوع فرويديسم دست به گريبان است و دست آخر به رابطه اي نا متعارف روي مي آورد.شما وقوع اين رابطه را نمايش مي دهيد اما قضاوتي نمي كنيد . آيا مي خواهيد شخصيت هاتان را توجيه كنيد يا آن كه توجه خواننده را به ريشه آن ناهنجاري در جايي ديگر جلب كنيد؟

هیچکدام، و اصلا مگر شما فکر می کنید قضاوت کردن وظیفه نویسنده است؟ من در داستان مورد اشاره شما شرایطی را به نمایش می گذارم که شخصیت داستانم را شکل می دهد و آن را می سازد؛ بهنجار یا ناهنجار بودن رفتار آدمی که از ارزشگذاری های اخلاقی ناشی می شود مورد توجه من نیستند.


12- سلطنت کلیشه ها و تبدیل آن ها به باورهای عمومی چیزیست که به صراحت در آثارتان مورد انتقاد قرار داده ا ید از طرفي شارلاتانیزم در رمان نويسي را هم نفي مي كنيد با این حساب تا چه حد به جای خالی نگاه و دید نو در ادبیات امروز ایران باور دارید ؟

گمان می کنم چیزی که ما کم داریم نگاه و دید نو نیست، ما از هسته اساسی شکل دهنده شخصیت خودمان غافلیم، شاید هم آن را نمی شناسیم. این ادبیات مورد توجه جهان قرار نخواهد گرفت مگر آنکه مولفه های اصلی زندگی ایرانی را به نمایش در آورد. شاید نویسنده ایرانی فکر می کند همین که ما این چیزها را زندگی می کنیم کافی ست و دیگر لازم نیست در باره آنها بنویسیم؛ این باعث می شود که ما خودمان را از دیگران و مهم تر از آن از خودمان حتی پنهان کنیم. ادبیاتی که ساختار فرهنگی- روانی ویژه ای را که زندگی ما در آن رخ می دهد آشکار نکند هیچ اصالتی نخواهد داشت. ادبیات روسیه در قرن نوزدهم و ادبیات امریکای لاتین در قرن بیستم این جوری بود که توجه جهان را بخود جلب کرد.

 

13- در مقدمه کتاب "کات منطقه ممنوعه" ضمن ایرانی خواندن مفهوم سرسری بودن علت تحمل آن همه مصیبت تاریخی را در ایران عدم توانایی در درک عمق فجایع دانسته بودید . حال سوال این است که شما ریشه این سرسری بودن را در کجای فرهنگ ما می دانید و تاثیر آن را بر ادبیات و نويسنده ايراني چگونه ارزیابی می کنید ؟

در فرهنگ ما زندگی از شان لازم برخوردار نیست وگرنه برای حصول شرایطی که به بهبود آن کمک کند نقشه می کشیدیم؛ یک باور عمومی هم این است که رهایی از این تاریخ میسر نیست پس باید با بردباری آن را پذیرفت و برای رسیدن به آرامش گریه کرد. بنابراین هیچ چیز برای ما جدی نیست و تنها واقعیت بی خدشه مرگ است. در خلاء ناشی از این بی بضاعتی فلسفی غریزه نیرومندی بوجود آمده است برای ریاکاری و دروغ گفتن؛ یعنی طبیعتی به شدت ایرانی.

 

14- برخي از منتقدان اميرحسن چهل تن ، او را تحت تاثير ادبيات آمريكاي لاتين مي دانند و از اين جهت بر او خرده مي گيرند شما خود در اين باره چگونه فكر مي كنيد ؟

در این باره نظری ندارم.

 

 

15- يا توجه به كلاس هاي نويسندگي شما در كارنامه تا چه ميزان به تاثير كلاس هاي نويسندگي براي رشد و پرورش نويسندگان جوان معتقد هستيد ؟

این کلاسها فقط برای کسانی که از مایه لازم برخوردارند و پیه یک کار طاقت فرسا را به تنشان می مالند می تواند مفید باشد.

 

 

16- شما نگارش رمان"اخلاق مردم خیابان انقلاب"را به اتمام رسانده اما قصد چاپ آن را نداريد اول اين كه اگر ممكن است در مورد مضمون آن كمي بيشتر توضيح بدهيد وديگر آن كه چه عواملي در تصميم شما در عدم چاپ آن نقش داشته است ؟

این رمان هم آمیزی نفرین شده چیزهاست، و مثل رمان "تهران،شهر بی آسمان" می تواند نشان دهد که در عصر حاضر تاریخ اخلاقی این شهر را چگونه نوشته اند. ما از روبرو شدن با خودمان در هراسی دائمی بسر می بریم، تا کمرنگ شدن این هراس عجالتا دست نگهداشته ام. ما پیش از رویارویی با جهان نخست باید با خودمان روبرو شویم.

 

 

17- کتاب های شما با وجود کم اقبالی نویسنده های معاصرايراني در جهان ادب بیشتر مورد توجه جامعه جهانی قرار گرفته است شما خود دلیل آن را در چه می بینید و اگر ممكن است در مورد انتشار آثارتان به شكل صوتي بيشتر توضيح دهيد ؟

داستان های من هنوز به اندازه کافی ترجمه نشده اند بلکه این مقالات من است که در سه چهار سال اخیر در کشورهای آلمانی زبان مورد توجه قرار گرفته اند. شش رمان منتشر شده ام نیز به شکل صوتی و با صدای خودم به زودی در آمریکا منتشر خواهد شد.

 

 

18- آقاي چهل تن ماجراي نامه پارسال شما در مورد سپيده دم ايرانی چه بود ؟

موضوع پیش پا افتاده ای بود؛ دبیرخانه کتاب سال "سپیده دم ایرانی" را کاندیدای جایزه کتاب سال در بخش رمان اعلام کرده بود. من با انتشار یک یادداشت در اعتراض به سانسور این کاندیداتوری را رد کردم. نظارت استصوابی در هیچ امری بخصوص امر انتشار کتاب پسندیده نیست. هر کتابی که نویسنده اش خواهان انتشار آن است باید بتواند منتشر شود. مخالفت با کتاب فقط پس از انتشار آن معنا دارد آنهم به حکم دادگاه قانونی.

 

 

19- شما در رمان سپيده دم ايراني توجه خاصي به جريان هاي قبل از انقلاب ، مهاجرت و فضاي نوستالژيك بازگشت بعد از انقلاب مهاجرين نشان داده ايد . اصولا انقلاب 57 چه قدر روي شما تاثير گذار بود و اين تاثير چگونه بود؟

به میزان بسیار زیاد و از جنبه های گوناگون؛ انقلاب، جنگ و قتل های زنجیره ای سه اتفاق فوق العاده مهم سراسر زندگی من است. بخصوص آن قتل ها روح مرا در عمیق ترین لایه های آن مجروح کرد. پس از آن هرچه نوشتم و بعد از این هرچه خواهم نوشت برای التیام آن زخم هاست. من به قاتلان کاری ندارم،من از آن فرهنگی رنج می برم که در بستر خود نطفه های چنین جنایتی را پرورد. من این رمان را بعد از وقوع این سه رویداد مهم نوشته ام. آیا گذشته ناپدید می شود؟ تا وقتی که داستان نوشته می شود،خیر!

 

 

20- دغدغه اصلي اميرحسن چهل تن در جايگاه يك نويسنده چيست ؟

نوشتن داستان های خوب.

 

 

21- جايگاه يك نويسنده به عنوان مورخ تا چه حد است ؟ يا به عبارت ديگر جنبه مورخي يك نويسنده در چه حدودي مي تواند باشد ؟

هیچ داستان نویسی مورخ نیست و نه هیچ مورخی داستان نویس؛ آنها البته هر دو به انسان نظر دارند منتهی هر کدام به شیوه خود. این تنها نقطه اشتراک آنهاست.

 

 

22- شخصيت اصلي سپيده دم ايراني تنها نمونه چپي هاي سرخورده ايراني است يا نشاني از يك ايراني معاصر با هويتي گمشده دارد ؟

راستش در این مملکت چپ و راست برای من موضوع ملموسی نیست، انسان سر خورده البته چرا. هویت اما اجازه دهید بگویم موضوع جذابی ست و من دوست د ارم در رمان هایم نشان دهم انسان معاصر ایرانی از کجا آمده است، چه آرزوهایی دارد و با دیو درونش چگونه کنار می آید.

 

 

23- با توجه به اين كه شما هميشه فضاهايي از داستان را كه وجود خارجي دارند مي بينيد و با حضور در آن مكان با فضاي آن رابطه بر قرار مي كنيد فكر مي كنيد كشش خاص شما به فضاي تهران ريشه در شيوه خاص شما در نوشتن و توصيف فضاها دارد ؟

می دانید خب تهران شهر من است. هیچ جای دیگری در جهان نیست که این همه مرا تحت تاثیر قرار دهد. همه زندگیم را در همین شهر تجربه کرده ام؛ انصاف بدهید چطور می توانم از آن صرفنظر کنم؟ از این گذشته دینامیسم این شهر همواره برایم بهت آور است. تا پاسخ شما را صریح داده باشم باید بگویم اگر در شهر دیگری به دنیا آمده بودم حتما جور دیگری می نوشتم.

 

روزنامه کارگزاران، 29 بهمن 1386

مهیار زاهد