ما همكاران، دوستان و دوستداران هوشنگ گلشیری كه شش سال پس از درگذشت او برای احترام به یاد و خاطره اش بر سر مزار او جمع شده ایم، احتمالا بر این نكته توافق داریم كه حضور او بیش از سه دهه بر حیات ادبی ایران معاصر و حاشیه های نزدیك به آن تاثیری جدی داشت؛ چیزی كه بخصوص غیبت او را مدام به ما یادآوری می كند دوام وضعیتی ست كه او حضور خود را در ضمن در مقابله و مواجهه جدی با آن می دید.
در چنین مناسبتی، چنانكه رسم است،می توان از روش زندگی او در مقام یك نویسنده حرف زد كه استقلال و حرمت قلم ویژگی های آن بود، می توان از تجربه های مشترك هول آوری گفت كه بخش مهمی از اهل قلم این سرزمین با آن روبرو بود یا هنوز هست. می توان حتی سنت شكست، سختگيري به خرج داد و به جستجوي نقاط ضعف او بر آمد كه البته هركسی بنا به طبیعت انسانی اش كم و بیش صاحب آن است و به این ترتیب راه را برای ارزیابی های بیطرفانه و غیر متعصبانه ای كه جامعه ما بطور كلی از فقدان آن رنج می برد گشود. اما من اطمینان دارم، و شما نیز احتمالا با من موافقید، آنچه سرانجام از هر نویسنده صاحب منزلتی باقی می ماند، فقط و فقط نوشته ها و از خلال آن نگاه ویژه او به مجموعه هستی است؛ملاك قضاوت نهایی همین است.
پس پرسش اساسی در باره او این است كه گلشیری برای ما چه باقی گذاشت و معنای كلی نوشته های او چیست!
بررسی تاریخی ادبیات معاصر ایران همچون سایر پدیده های اجتماعی ما از عارضه ای رنج می برد كه می توان آن را هجوم ناگهانی چیزها و فكرها و مصنوعاتی دانست كه پیش تر متعلق به ما نبوده اند و بعد از آن نمی توانسته اند كه نباشند. و ناگهان بازار بزرگی پدید آمد كه دیگر همه چیز در آن برای ما مُد بود حتی اگر پیش تر در خاستگاه خود به چیزی دِمُده( از مد افتاده) یا حتی متروك تبدیل شده بود و آنوقت در راسته ای از آن كه به ادبیات تعلق داشت به ناگهان همه چیز می فروختند. و هر كس بنا به هوش و دانش و استعداد خود از این بازار چیزی بر می گزید و سلیقه ها خود را نشان می دادند؛ رئالیسم یا سورئالیسم، فرم یا محتوا، تعهد یا زیبایی شناسی! و این جوری ها بود كه غائله برخاست و هوشنگ گلشیری همواره یكی از طرف های این مناقشه بود.
شاید توضیحات او در این زمینه به ابهام ها می افزود، شاید او فرصت بیشتری می خواست كه دریافت هایش را از نظمی قابل انتقال برخوردار كند اما بهرجهت مسیر حركت او حتی اگر غریزی انتخاب شده باشد، جهت درستی بود.

گمان مي كنم معناي كلي آثار او- يا لااقل معنایی كه من از نوشته های او در می یابم- هنوز تبیین نگردیده و تا چنین نشده است لاجرم سوء تفاهماتی را موجب می شود كه بر بستر آن برخي نویسندگان جوان یا شاید غیر جوان هم، از طریق تفنن با زبان به نام داستان چیزی تجملاتی و لابد بی معنا عرضه كنند.
نوشته های او مایه تجمل نیست چون وقتی می نوشت پاهایش را بر روی این زمین، همین زمینی كه من و شما و دیگران بر آن ایستاده ایم، قرار می داد و آنوقت عفونت هایی را به ما نشان می داد كه مواجهه با آن مثل مواجهه با هر حقیقت تلخ دیگری بیشتر مایه عذاب است تا رستگاری.
او با زبان فارسی تفنن نمی كرد، رفتار او با زبان كه به مقدار بسیار زیادی استفاده از استعداد زبان گویشی در نوشتار است برای وضوح فكرهایی بود كه از هجوم تجربه های تكان دهنده، گونه گون و عجیب اين قرن شكل گرفته بودند، نه برای مبهم كردن آن.
من معتقدم و بر این اعتقاد اصرار می كنم كه آموزه مهم داستان های او این است: ادبیات نه تفنن است، نه تجمل.

 

امیرحسن چهلتن

شانزدهم خرداد هزار و سیصد و هشتاد و پنج