فصلنامهی Zenith مجلهای است در شرقشناسی که در برلین منتشر میشود. عنوان اصلی شمارهی تابستانی این مجله: «صد نفری که باید بشناسید» و عنوان فرعی آن: «چه کسانی آیندهی خاور نزدیک را در دست دارند؟» است.
نویسندگان و همکاران این شمارهی مجله شخصیتهای مهم و تأثیرگذار را در بیست و شش کشور منطقه و در ده مورد برگزیدهاند و دربارهی هر کدام مطالبی به اختصار نوشتهاند. این شخصیتها از کشورهای ایران مصر، اردن، لبنان، الجزیره، عراق، عربستان سعودی، سوریه، کویت، ابوظبی، دوبی، قطر، شارجه، بحرین، مراکش، سودان، تونس، فلسطین، اسرائیل، هندوستان، ترکیه، افغانستان، پاکستان، بنگلادش، آذربایجان و اندونزی، و تحت عناوین «ستارههای موسیقی پاپ و قهرمانان پردهی سینما »، «سیاستمداران و استراتژیکها»، «رهبران مذهبی و تبیینکنندگان جهان»، «مدیران و مغناطیسها»، «روشنفکران و فعالان اجتماعی»، «دانشمندان و مکتشفین»، «روزنامهنگاران و عقیدهسازها»، «نویسندگان و داستانگویان»، «مبارزین جهانی و نخبهپروران»، «مردگان زنده» برگزیده شدهاند.
گزارشی که در پی میآید، ترجمهی خلاصهای از توصیف مجلهی یادشده از شخصیتهای تأثیرگذار ایرانی است.
ایران در بخشهای «ستارگان موسیقی پاپ و قهرمانان پردهی سینما»، «رهبران مذهبی و تبیینکنندگان جهان»، «دانشمندان و مکتشفین» و «مبارزین جهانی و نخبهپروران» هیچ برگزیدهای ندارد و برگزیدگان دیگر بخشها به ترتیب زیر است:
سیاستمداران و استراتژیکها: میرحسین موسوی
نویسندهی این یادداشت کوتاه، تحت عنوان «اعتراف سبز»، مینویسد «موسوی نه جوان است و نه در رأس هرم قدرت، فردی جدید. با این وجود او و تیم مبارزات انتخاباتیاش موفق شدهاند، جوانان و کسانی که را امید به دگرگونی داشتند به خود جلب کنند.»
وی پس از برشمردن مسئولیتهای موسوی در سالهای جنگ و پس از آن و زندانی و اعدام شدن دانشجویان و متقدین رژیم در آن دوران میگوید: «موسوی بیست سال گوشه گرفت، اما مشاور رفسنجانی و خاتمی و عضو شورای مصلحت نظام باقی ماند.»
سپس از رفتار مدرن موسوی در بهرهگیری از وسایل نوین ارتباط جمعی و از حمایت همسرش یاد میکند. پس از آن سراغ نتیجهی رسمی انتخابات، تقلب در آن و اعتراضات مردم میرود و مینویسد: «این اعتراضات تودهای گرچه نشانهی ارادهی جمعی اکثریت نیست اما نشان از چند قطبی شدن جامعهی ایران دارد. بخشی از مردم ـ بهطور عمده لایههای شهرنشین و طبقهی متوسط ـ با دسترسی به اینترنت و موبایلهای دوربیندار امید به آزادیهای فردی و باز شدن جامعه به سمت بیرون دارد.»
بخش دیگر جامعه اما از سوبسیدهای احمدینژاد بهرهمند شده و احساس میکند روی سخن «ملیگرایی مذهبی» احمدینژاد با آنهاست. و نتیجه میگیرد «دولتهای غربی و گزارشگران از موسوی رهبر اپوزیسیون ساختند.» سپس یادآور میشود که بسیاری از ایرانیها نسبت به رابطهی موسوی با رفسنجانی به دیدهی تردید مینگرند.
یادداشت با این پرسش به پایان میرسد: « چه خواهد شد اگر سرانجام معلوم شود که موسوی تنها یک بازندهی بد در انتخابات است؟ در هر حال مخالفین رهبر پیر مذهبی، علی خامنهای سرانجام خود را نشان دادند: اپوزیسیون داخلی رژیم سرانجام رنگ گرفت.»
مدیران و مغناطیسها: علی اکبر هاشمی رفسنجانی
در این یادداشت که عنوان «پادشاه پسته» را بر پیشانی دارد، آمده است، عدم پیروزی رفسنجانی در انتخابات گذشتهی ریاست جمهوری در مقابل احمدینژاد، نشانهای از عدم محبوبیت او بین مردم بوده و معتقد است این شکست باعث محدودیت زمینههای قدرت او نشده چرا که یا خودش یا معتمدین او در تمام نهادهای تعیین کنندهی سیاسی حضور دارند.
نویسندهی یادداشت، رفسنجانی را متحد موسوی و دشمن احمدینژاد خوانده است. در ادامهی این یادداشت آمده است: «گرچه کسی از چند و چون معاملات رفسنجانی خبر ندارد، اما او تاجری میلیاردر است. وی که در خانوادهی ثروتمند ِ پستهکاری به دنیا آمده، گویا صاحب مونوپول تولید پسته در ایران است.»
یادداشت، پس از برشمردن منابع مالی رفسنجانی مینویسد: «از آنجا که پسران و دختران رفسنجانی در پستهای کلیدی اقتصادی جای گرفتهاند، کسانی که خواهان روابط اقتصادی با ایران باشند، نمیتوانند دارودستهی رفسنجانی را نادیده بگیرند.»
روشنفکران و فعالان اجتماعی
یک) عبدالکریم سروش:
در ابتدای این یادداشت نسبتاً بلند با عنوان «حقیقت از آن همه است» از سروش به عنوان مهمترین روشنفکر جهان اسلام و کسی یاد میکند که زمانی «معتمد نزدیک رهبر انقلاب خمینی و عضو شورای انقلاب فرهنگی» بوده و حالا «یکی از مهمترین منتقدین رژیم» شده است. وی سرنوشت سروش را «نمونهای از سرگذشت بسیاری از روشنفکران ایرانی» میخواند.
وی سپس از مقالات سروش در سالهای هشتاد میلادی یاد میکند که وی طی آن با وسیله قرار دادن مذهب مخالفت میورزید و با انتشار هرچه مقالات او در دوران خاتمی بسیاری از روشنفکران مذهبی تحت تاثیر او قرار گرفتند. وی هستهی نظریهی سروش را «تحول شناخت مذهبی» دانسته و از مخالفان او میگوید که معتقدند «سروش عقل انسانی را فراتر از حقیقت الهی قرار داده است.»
اما در امان ماندن سروش از حملهی مستقیم حکومت را ناشی از این میداند که او از مقابلهی مستقیم با نهادهای حکومتی اجتناب میکند، گرچه هوادار «دمکراسی دینی» است.
دو) شیرین عبادی:
این یاداشت با عنوان «نفوذ کلام، عمل از روی اعتقاد» آغاز میشود و پس از برشمردن سالشمار زندگی شیرین عبادی و مبارزهاش برای حقوق بشر و دفاع از منتقدین رژیم در دادگاهها از اعطای جایزهی نوبل به او، از دفاع او از دمکراسی، حقوق بشر و اسلام یاد میشود. سپس به تهدیداتی که علیه او شده و میشود، پرداخته و یادداشت کوتاه با نقل قولی از عبادی به پایان میرسد: «بدون ارتباط با ایران زندگیام بیمعنی میبود.»
روزنامهنگاران: اکبر گنجی
عنوان یادداشت مربوط به گنجی «متمرد» است. این یادداشت، ابتدا از اعتصاب غذای پنجاه روزهی گنجی در سال ۲۰۰۵ مینویسد و این که پزشکان پیشبینی کرده بودند، چنان چه او به اعتصاب غذایش ادامه بدهد، ممکن است بمیرد، چرا که به مغز او آسیبهای جدی خواهد رسید. سپس از سابقهی گنجی در مبارزات علیه رژیم شاه و پیوستن او به سپاه پاسداران میگوید.
اما واقعیتهای سیاسی باعث میشود او در سالهای ۱۹۹۰ از نظامیگری کناره بگیرد و روزنامهنگار شده و به یکی از تند و تیزترین منتقدین رژیم جمهوری اسلامی شود. سپس به تحقیقات او در مورد قتلهای زنجیرهای و اصطلاحات او «عالیجناب سرخ پوش» و «شاه کلید» و لقبی که روزنامهی گاردین به او داده بود «بیپردهترین اصلاح طلب» اشاره دارد و در پایان یادآور میشود که گنجی جایزههای بسیاری برده و اکنون عضو افتخاری کانون نویسندگان آمریکا است.
نویسندگان و داستانگویان: امیرحسن چهلتن
نویسندهی این یادداشت عنوان «بیرحم» را برای چهلتن انتخاب کرده، زیرا اعتقاد دارد چهلتن، چهرهنگار بیرحم تهران است، او کسی است که «با نگاهی ژرف تاریخ تهران را میکاود، چهرههای شهر و جمعیت هشت میلیونیاش را توصیف میکند» و با استناد به یکی از گفت و گوهای چهلتن، تنفر او از شهر موطنش یادآور میشود.
سپس با این استدلال که «چون چهلتن نمیتوانست تصور کند، نویسندگی بتواند شغل او باشد»، به تحصیلات وی در رشتهی الکترونیک اشاره دارد، اما یادآور میشود که با این وجود زندگیاش از راه نوشتن میگذرد. «پنج مجموعه داستان و هفت رمان منتشر کرده و در یک موسسهی فرهنگی کارگاه نویسندگی دارد و از سال ۲۰۰۱ تا ۲۰۰۴ عضو هیأت دبیران کانون نویسندگان ایران بود.»
پس از آن به نخستین رمان ترجمه شدهی چهلتن به آلمانی با عنوان «تهران، خیابان انقلاب» میپردازد و به نقل از وی یادرآور میشود: «شانسی برای چاپ این کتاب در ایران وجود ندارد.» سرانجام مینویسد: «این روزها چهلتن میتواند شهرش را دوست بدارد، چون بورس کاری یک سالهی DAAD برای اقامت در برلین به او تعلق گرفته است.»
منبع: رادیوزمانه
برگردان: ناصر غیاثی