نوشتن رمانی که تاریخ بهعنوان پسزمینه در آن حضور دارد، کاری است دشوار و نیازمند صرف زمانی طولانی برای جستوجو نهفقط در معلومات تاریخ که در ریزهکاریهایی که در تاریخ رسمی ردی از آنها نیست. چراکه ادبیات با نور تاباندن بر همین ریزهکاریهای به چشم نیامدنی است که استقلال زیباییشناختی خود را در برابر تاریخ رسمی حفظ میکند. استراتژی ادبیات، متفاوت و گاه متضاد با استراتژی تاریخ رسمی است و همین تفاوت و تضاد، مرکز ثقل ادبیات را از قهرمانان تاریخ و چهرههای سرشناس آن به مردم عادی، مردمی که صدایشان در لابهلای صفحات تاریخ رسمی و شرح سلحشوریهای قهرمانان بنام، گم شده تغییر میدهد و ادبیات عرصهای است که این صدای گمشده را به صاحبانشان بازمیگرداند. اینکه در هر اثر ادبی کدامیک از این صداهای گمشده در مرکز ثقل اثر قرار گیرند، بر اساس نوع حساسیت هر نویسنده متفاوت است. از چهار رمان امیرحسن چهلتن یعنی «تالار آیینه»، «مهرگیاه»، «تهران، شهر بیآسمان» و «سپیدهدم ایرانی»، که در آنها تاریخ معاصر در پسزمینه رمان حضور دارد، سه رمان به احضار صداهای زنانهای اختصاص دارد که در هیاهوی جهان مردانه گم شدهاند و البته در تهران شهر بیآسمان هم هرچند قهرمان مرد، وحشی و عربدهجو در سراسر رمان جولان میدهد و نفسکش میطلبد اما اینجا هم همین پررنگبودن حضور او تاکیدی است که بهطور غیرمستقیم ذهن خواننده را به موقعیت زنانی که در زندگی او حضور داشتهاند و حضور دارند ارجاع میدهد و خاموشی آنها را به رخ میکشد. اما سهرمان دیگر چهلتن که تاریخ در پسزمینهشان حضور دارد، بهنحوی مستقیمتر به احضار صدای زنانه گمشده پرداختهاند. به نحوی که زیباییشناسی و معماری این رمانها و نحوه انتقال اطلاعات در آنها نیز همسو و تاثیر پذیرفته از جنس این صدا و نحوه حضور آن است. مثل بسامد بالای صداها در تالار آیینه که پچپچها و نجواهای اجتماع زنانه را تداعی میکند و ساختاری مبتنی بر استراقسمع را شکل میدهد. نکته دیگر در آثار چهلتن، نحوه تبدیل تاریخ از امر کمی به امر کیفی در فرآیند ادبیشدن تاریخ است. تاریخ در آثار چهلتن، در بوها، صداها، رنگها و مکانها فشرده میشود و از زنجیرهای از رخدادها که در پی هم میآیند به کیفیتی زیباییشناختی ارتقا مییابد. اینجاست که جزییات و ریزهکاریهای تاریخ بهکار میآیند و نویسنده را بر آن میدارند که از سطح رویدادها بگذرد و با تحقیق در جزییات بهچشمنیامدنی و جامانده از تاریخ رسمی، به کیفیت زیباییشناختی رویدادها دست یابد و از این طریق به آن فردیتی که تا به واسطه عاملی زیباییشناختی به امر عمومی پیوند نخورد، ادبیات در معنای اصیل آن اتفاق نمیافتد و اثر ادبی در حد دغدغههای خصوصی و بیارتباط با زمینه تاریخی و اجتماعی باقی میماند. در رمانهای چهلتن اما شخصیتها در عین فردبودن، به پسزمینهای تاریخی متصلند بیاینکه هیچیک از این دو به سود دیگری کنار گذاشته شود. این پیوستگی عنصری است که در ادبیات سالهای اخیر ما مغفول مانده به نحوی که ستایش یکجانبه فردیت در اغلب آثار منتشر شده در این سالها به شرح صرف روزمرگیها منجر شده است. از اینروست که بازخوانی آثار نویسندگانی چون چهلتن و دیگرانی که مانند او، در آثارشان فرد را در زمینهای تاریخی و اجتماعی دیدهاند ضروری مینماید.
علی شروقی
3 مهر 1392