ميگويند جامعه فرهنگي ما دچار سكوت شده. ميگويند؛ تعداد زيادي از نويسندگان حرفهاي و قديمي به حاشيه رفتهاند و در روزهايي كه از يكطرف محدوديتهاي دنياي ادبيات و كتاب وجود دارد و از آنطرف رسانههاي مجازي مردم را سرگرم و دور از كتاب ميكنند، اين سكوت و در حاشيه رفتن، روزبه روز بيشتر ميشود. همين است كه وقتي دغدغههاي اميرحسين چهلتن را ميپرسيم، حرفهايي ميشنويم در امتداد تمام اين حرفها كه درباره جامعه فرهنگي اين روزها و دنياي كتابها ميزنند. دغدغههاي چهلتن كه همين مهر گذشته شصت ساله شده، از جنس همين حرفها و شنيدههاست و اينطور روايت ميشود: «بزرگترين دغدغه من همين سكوت نويسندگان و جامعه فرهنگي است. همين كه نويسندگان نميتوانند به راحتي آثار خود را منتشر كنند و با محدوديتها و تغييرهايي در نوشتههاي خود روبه رو ميشوند كه كار را سخت ميكند. همين سختي انتشار، نويسندگان را به سمت سكوت و خاموشي ميبرد. »
چهلتن، راوي اين دغدغه مهم جامعه نويسندگان براي اتفاقي كه در دنياي ادبيات افتاده و نويسندگان مهمي را به سمت سكوت و كمكاري پيش برده، دلايل زيادي دارد. او معتقد است كه وقتي نويسندهاي با محدوديت و مشكل روبهرو ميشود، ديگر نميتواند به راحتي دست به قلم شود يا ترجيح ميدهد، آنچه را كه نوشته، پيش خود نگه دارد و براي رسيدن به گنجههاي كتابفروشي تلاشي نكند، چون: « سخت است كه از دشواريها، محدوديتها، تغييرها و... بگذري و اثرت چاپ شود. در نهايت با اين تغييرات، اصل آنچه كه نوشتي چاپ نميشود و تغييرات، آنقدر واژهها و كلمهها را عوض ميكند و داستان را بهم ميريزد كه ديگر آن نوشته از آن خودت نيست.» دغدغه مهم چهلتن همين است، همين كه بتواند آزادانه و راحت بنويسند و اين مسير در امتداد انتشار آثارش هم ادامه پيدا كند: «مهمترين دغدغه من حذف تمام اين مشكلات است، مشكلاتي كه باعث ميشود نتوانم آزادانه و رها بنويسم و هميشه كتابهايي چاپ نشده و در انتظار چاپ داشته باشم.»
چهلتن معتقد است علاوه بر اينكه به سكوت رفتن جامعه فرهنگي، آثار ناخوشايندي براي همه دارد، از همه مهمتر اين به حاشيه رفتن و سكوت و مشكلاتي كه براي چاپ آثار وجود دارد، باعث از بين رفتن زندگي حرفهاي يك نويسنده ميشود: «نويسنده بدون كتاب، بدون كتابي كه خوانده شود، نويسنده نيست. نويسنده عقايد و احساسات و تمام آنچه از جهان پيرامون ميگيرد را در نوشتههاي خود بيان ميكند. وقتي نويسندهاي كتاب نداشته باشد، وقتي نوشتههايش خوانده نشود يا وقتي آنقدر نااميد و خسته باشد كه ديگر ننويسد، ديگر نويسنده نيست. يك شهروند عادي است كه نميتواند تاثيري مثبت روي جامعه خودش داشته باشد و از دست ميرود. »
چهلتن، در انگليس مهندسي برق و الكترونيك خوانده و بعد از اتمام درسش به ايران بازگشته و بلافاصله به جبهه رفته. اما از تمام اين سوابق و تجربههايي كه در بيوگرافياش ثبت شده، تنها چيزي كه ميخواهد، «نويسنده بودن» است. شغلي كه براي داشتن آن نياز به رفع موانع و مشكلاتي دارد كه آنها را به عنوان دغدغه اينروزهايش عنوان ميكند و درباره آنها دليل ميآورد. اما واقعيت اين است كه اگر نگاهي به تمام حرفها و گفتوگوهاي چهلتن بيندازيم، اين دغدغه مهم اين روزها، دغدغههاي هميشگي مردي است كه ميخواهد نويسنده باشد و به نويسندگي فكر ميكند. همين است كه فارغ از تمام آنچه كه در زندگي اين روزهاي چهلتن رخ ميدهد، حرف اول و آخر، وضعيت نويسندگي و نويسندههاست. حرفهايي كه چهلتن آنها را روايت كرد تا در نهايت به اين آرزوي خوب و مهم براي دنياي ادبيات برسد، آرزويي كه ميگويد: « اميدوارم روزي برسد كه نه تنها من، كه تمام نويسندگان بدون دغدغه و آزادانه بنويسند و به جز نوشتن، دغدغهاي ديگر نداشته باشند. »
روزنامه شرق
دنیا عیوضی