تا به حال در این دو سه روزه همه چیز به خیر و خوشی گذشته است. مثل ناصرالدین شاه (۱) بد قدم نبوده ام و به احدی آسیبی نرسیده است؛ در سال ۱۸۷۸ که شاه ایران از آلمان دیدن می کرد امپراطور آلمان گیوم اول چند ساعتی بعد از استقبال از او در خیابان مورد سوء قصد قرار گرفت؛ ناصرالدین شاه ضارب را در سفرنامه اش دکتر شارل نوبلینگ معرفی می کند که بقول خودش" از طبقه موسوم به سوسیال دموکرات" است. او همچنین می نویسد: گویا سی و چهار "چهار پاره" بسر و گردن و بدنشان فرو رفته است سه چهار عدد را بیرون آورده بودند الحمدالله که کلاه خود سرشان بود والا برئی نبود، جمیع کلاهشان سوراخ شده است.

روز پدر

روز پیش سالروز عروج مسیح در آلمان تعطیل عمومی بود، روز پدر هم بود و گی مرا برای گردش مختصری به مرکز شهر برد؛ هیچ مغازه ای باز نبود، در عوض کافه ها تا بخواهی رونق داشت و انگار مغازه ها برای همین بسته بودند تا مردم فرصت تجمع در کافه ها را از دست ندهند. دور میزهای گرد پایه بلندی که بیرون کافه ها گذاشته بودند زنها کمتر دیده می شدند، جوانها شاید اصلا حضور نداشتند، خب براستی که روز "پدر" بود.

 

کلیسای زیبای کلن

به دُمِ زیبای کلن هم دوباره سری زدم، زیبایی حیرت انگیزش مثل دفعات قبل غافلگیرم کرد. سالها پیش در تهران کارت پستالی دیدم که دُم را نشان می‌داد، مغرور و سر به فلک کشیده در میان تلی از ویرانه های جنگ. باز هم به یاد مظفرالدین شاه افتادم که نوشته است: ارتفاع سقف این کلیسا بقدری است که اگر شخص بخواهد نوک آنرا نگاه کند قطعاً کلاه از سرش می افتد. او مثل جوانهای امروزی نمی‌دانست که برای ورود به کلیسا باید کلاه را از سر برداشت.

پیرزن همسایه

امروز پیش از آنکه کلید را در قفل آپارتمانم بچرخانم با زن همسایه روبرو شدم. لابد او کاملاً تصادفی در آپارتمانش را باز کرده بود، به من لبخند زد، پیرزن موقر و آراسته ای به نظرم رسید. سلام کردم، او خوشرویی بیشتری نشان داد. به من گفت همسایه قبلی صدای تلویزیونش را زیادی بلند می‌کرد. گفتم من علاقه‌ای به تماشای برنامه‌های تلویزیون ندارم، او با صدای بلندتری خندید. خدا را شکر از دین یا ملیتم نپرسید، دوست ندارم آدمها را نگران کنم. یک لحظه پیش از خداحافظی یک لشگر گربه از داخل به سمتش آمدند و به پر و پایش پیچیدند. سالهاست که با دیدن گربه‌ها به یاد داستان درخشان "جرم" نوشته وولف دیتریش اشنوره (۲) می افتم: عکسی نیم سوخته از چیزی شبیه گربه در کیف بغلی یک مجروح!

--------------------------

پانویس:

۱- ناصرالدین شاه چهارمین شاه سلسله قاجار که در سال ۱۸۹۶ در یک سوء قصد جان خود را از دست داد، او بیش از پنجاه سال بر ایران حکومت کرد.

۲- نویسنده آلمانی ۱۹۸۹ - ۱۹۲۰