بهار امسال نیز همچون همه ی بهارهای پانزده سال پیش شاهد برگزاری ی نمایشگاه بین المللی ی كتاب در تهران است.در جامعه ای كه به شدت با فقر كتابخوانی روبروست این البته حادثه ی فرخنده ای ست؛بخصوص از این جهت كه مسئولان فرهنگی ی كشور با تاكید در رعایت شان كتاب و كتابخوانی با اهل فرهنگ همگام می شوند و این در میان مردمی كه خاطرات تلخ بسیاری از كتاب ستیزی حاكمان را به حافظه ی تاریخی ی خود سپرده اند،مایه ی امیدواری ست.
اما كسانی كه با چشم باز سرنوشت پر رنج كتاب و كتابت را در این دیار دنیال می كنند با تناقضاتی مواجهند كه در چشم ایشان آن همه كوشش را كه از هفته ها پیش در برگزاری ی این مراسم به عمل آمده،به هیایویی تبلیغاتی بدل كرده است.ناگزیر یادآور می شویم:
1-شان نویسنده از شان كتاب جدا نیست.اگر این نویسندگانند كه آثار عرضه شده در نمایشگاه كتاب را پدید آورده اند آیا این بی حرمتی ی آشكار نیست كه ایشان و یا ناشران آثار ایشان را برای صدور مجوز چاپ پشت درهای بسته در انتظار بگذارند؟و بر كدام اساس ثمره ی كوشش اهل قلم باید در ترازوی داوری ی حكومتگران نهاده شود؟
2-بخش مهمی از ادبیات جدی ی معاصر از كتاب های درسی غایب است.تقریبا همه ی كارشناسان معتقدند شوق كتابخوانی در یك ملت پدید نخواهد آمد مگر آنكه برای آن آموزش ببینند.و مگر كتاب های درسی جنبه ی آموزشی ندارند؟اگر كودكان و نوجوانان را در دبستان و دبیرستان با هدایت و شاملو و فروغ آشنا نكنیم،آشنایی با ادب معاصر كجا و چگونه میسر خواهد شد؟
3-ادبیات معاصر تنها مورد غفلت كتاب های درسی نیست،از تحریم صدا و سیما نیز رنج می برد.در جامعه ای كه وجه شنیداری ی ارتباط همچنان بر وجه مكتوب آن غلبه دارد، با وجود این تحریم مصرانه تبلیغ پیرامون اشاعه ی كتابخوانی هرگز جدی تلقی نخواهد شد.
4-بخشی از ادب كلاسیك ما همچنان در محاق سانسور مانده است.سعدی و عبید و ایرج و دیگران جزا و كلا تحت سانسور قرار دارند.حذف مهم ترین آثار هدایت برجسته ترین چهره ی كلاسیك معاصر هر ادعایی راجع به حرمت به ادب معاصر را بی اعتبار می سازد.در این میان سانسور آل احمد كه بزرگراه و مدرسه به نامش می كنند،جدا مایه ی شگفتی ست.
5-بخشی از ادبیات معاصر فارسی خارج از مرزهای ایران تولید می شود.تكریم و تعظیم راستین ادب فارسی به محل جغرافیایی ی تولید آن بی اعتناست.لازم است از ناشران ایرانی ی خارج از كشور نیز برای شركت در نمایشگاه دعوت به عمل آید.