مجموعه داستان "صیغه" 30 سال پیش درست در چنین روزهایی منتشرشد و حالا سه دهه از فعالیت حرفهای امیرحسن چهل تن به عنوان یک نویسنده میگذرد. شاید امسال هم دوست داشت در ورود به دهة دیگری از فعالیتاش اثری جدید را منتشر و آن را در نمایشگاه کتاب ارایه کند، اما نمایشگاه امسال فقط میزبان کتابهای قبلی اوست گرچه رمان جدیدش نیز حاضر است.
اما میگوید صبر میکند تا کمی هوا آفتابی شود. او که در چند سال اخیر تبدیل به نویسندهای پرکار شده است، حالا هم مشغول کار جدیدی است، اما او این بار زیاد صبر نمیکند و میخواهد آثارش زودتر به دست مخاطبانش برسند برای اینکه معتقد است دیگر وقت چندانی ندارد.
بعد از سه دهه فعالیت حرفهای در عرصة داستاننویسی، حال به چه نتیجهای رسیدهاید؟
احتمالاً نوشتن در ایران با نوشتن در هر جای دیگری کاملا متفاوت است، برای کسانی که از بیرون به ما نگاه می کنند ممکن است مهیج یا حتی خطرناک به نظر برسد اما به گمانم برای یک نویسنده حرفه ای چیزی بدتر از این نیست که در شرایطی قرار بگیرد که نوشتن موضوعی مشکوک تلقی شود؛ تا سال 77 من دچار چنین وضعیتی بودم،چیزی نزدیک به 20 سال . سال 75 مقالهای در مجلة دنیای سخن چاپ کردم با عنوان «نوشتن کار خطرناکی است»، سعی کردم در آن مقاله این وضعیت ویژه را بررسی کنم. سالهای 57 تا 77 تنها دو عنوان کتاب از من منتشر شد و این به معنای کمکاری ام در آن برهه نیست؛ و آنوقت از سال 77 تا امروز 9 عنوان اثر داستانی به قلم من روانة بازار شده است، داستانهایی که همگی تاریخ دارند و در سالهایی دور یا نزدیک آنها را نوشته ام .
بعد از 30 سال با تمام دلبستگیهایی که به این عرصه دارم به این نتیجه رسیدهام که نوشتن کار جانفرسایی است، اما من از اینکه نویسندهام هیچ پشیمان نیستم، اگر دوباره به دنیا بیایم باز همین حرفه را دنبال خواهم کرد گرچه حالا نوشتن بیشتر برایم یک جور ناگزیری ست.
حالا شرایط پیش رویتان را چهطور میبینید؟
مشکلاتی که از آن صحبت کردم مشکلاتی تاریخی ست؛ آینده با کمی بالا و پایین ادامه گذشته خواهد بود. من اگر به اندازه نیما ساده دل باشم باید بگویم:«امیدوارم نسلهای آینده انتقام مرا بگیرند.» اما اینک ما به آینده رسیده ایم و در همچنان به همان پاشنه می چرخد.
در این سالها بارها شاهد بودیم آثاری که در ایران با ممنوعیت مواجه شدهاند در خارج از ایران منتشر میشوند. با این حال شما اصرار داشتید که داستانهایتان در داخل منتشر شود، چرا؟
این کار مرا راضی نمی کند، چند میلیون ایرانی در چند قاره پخش شدهاند. کتابهایی که هر کدام در بهترین حالت با تیراژ 500 و 1000 نسخه چاپ میشوند به نظر شما میتواند یک نویسنده حرفه ای را راضی کند؟ با وجود این در آن سالها دو کتاب از من در آنجاها چاپ شد، احساس میکردم آنها باید به دست مخاطب برسد.
اما راستش حالا دیگر آنقدرها نمی توانم صبور باشم، مگر آدمیزاد چندتا بیست سال عمر می کند؟ دیگر به نقطهای رسیدهام که چاپ آثارم را یک وظیفه میدانم؛ وظیفه ای در برابر زبان فارسی.
بعد از دو دهه سکوت یکباره 9 اثر از شما روانة بازار شد. در این مدت چند بار پیش آمد که قلمتان را سانسور کردید؟
هیچوقت آگاهانه دست به خودسانسوری نمیزنم، معتقدم وقتی نویسنده با کاغذ سفید تنهاست دلیلی برای خودسانسوری وجود ندارد.از سوی دیگر من در یک بستر فرهنگی فوق العاده خاص بالیدهام، صاحب یک متافیزیک ویژه ام، برخی از مسائل ممنوعه خود بخود از حوزه حساسیت های من غائبند با وجود این همیشه در داستانهایم تکه هایی وجود دارد که بنا به دلایل لابد اخلاقی باید از متن حذفشان کنم، خب اینجا همه از مسئولیت و اخلاق صحبت می کنند اما می دانیم که در هیچ جا فضای اخلاقی این همه مخدوش نیست. تنها چارچوب اخلاقی هر رمانی فقط یک چیز است: کوشش صادقانه ای برای کشف.
مصیبت بار تر این است که سانسور در تاریخ معاصر ما بر این اندیشه بنا شده که کلمات قادرند حکومت ها را تغییر دهند؛ این واقعیت ندارد.
این را هم اضافه کنم که برای گریز از محدودیت ها همیشه راههایی وجود دارد، غزاله علیزاده مکان وقوع "خانه ادریسیها" را برد به عشقآباد.
خیلی از نویسندگان، نوشتن را یک عادت میدانند، شما چطور؟
عادت؟ نمی دانم، شاید عادت را بتوان یک جورهایی کنار گذاشت، اما نوشتن را؟ گمان می کنم نوشتن اینک یکی از غرائز من است.
بعد از این همه سال، حالا وقتی سراغ «روضة قاسم» میروید، چه حسی نسبت به این رمان دارید؟
این رمان حاصل عواطف و تجربیات و دانستههای من در 20 سالگی است. نمیدانم که دوستش دارم یا نه؟
امروز من شناخت دیگری از وضعیت خودم در آغاز قرن بیست و یکم دارم.
یعنی دغدغههایتان تغییر کرده است؟
نه، فقط شناخت من نسبت به مجموعة هستی تغییر کرده است.بهرجهت رمان های من همواره به جزئیات کوچک می پردازند و از طریق نوعی برخورد تحلیلی با جهان ساخته و پرداخته می شوند.
دغدغة شما در «روضة قاسم» و «تهران شهر بیآسمان» حاشیههای سیاست است؟ تنها فضاها کمی پیشرفت کرده است و دغدغهها همانهاست؟
«روضة قاسم» و «تهران شهر بیآسمان» هر دو از زندگی ایرانی حرف میزنند، هر دو به هر جهت گوشههای متفاوتی از این جامعه را روایت میکنند.
هیچ وقت شما خودتان را یک نویسندة سیاسی معرفی نکردهاید، اما همیشه داستانهایتان روایتی است در حاشیة سیاست.
بله، من از سیاست البته زیاد می نویسم اما سیاست موضوع آثار من نیست. من از سیاست می نویسم تا نشان دهم از چه راه هایی و با کدام وسایل است که می شود زندگی را به ضد خودش تبدیل کرد، تا نشان دهم که میان آنچه انسان نامیده می شود و آنچه می توانست باشد چه فاصله بعیدی وجود دارد؛ موضوع آثار من چنین چیزهایی ست.
نقش تهران در داستانهای شما به شدت پررنگ است و اصولاً بستر اصلی همه داستانهای شما پایتخت است، دلیل خاصی برای این انتخاب دارید؟
خب تهران شهری است که من در آن به دنیا آمدهام. در ضمن رمان بدون مکان برایم قابل تصور نیست. تهران در رمان های من یک شخصیت است نه محلی برای وقوع حوادث آن.
علاوه براین پیرنگی از تاریخ و وقایع مستند که اغلب به گذشته دور باز میگردد در آثارتان نمایان است، این بخش را با چه انگیزهای در رمانها و داستانهایتان میگنجانید؟
به نظر من نمیتوان رمان نوشت و از حضور مؤثر تاریخ غفلت کرد اما می توان فاصله خود را با آن دور یا نزدیک قرار داد. وقایع تاریخی برای من اهمیتی ندارند من در رمانهایم فقط از تأثیر آن روی آدمها حرف می زنم، برای من موقعیتهاست که اهمیت دارد. اگر بخواهیم صریح حرف بزنم باید بگویم من فقط برای رنگآمیزی داستانهایم از وقایع تاریخی استفاده میکنم، رابطهها برایم مهمترند.
پس با این اوصاف شخصیتها اول در ذهنتان شکل میگیرد و بعد فضا؟
دقیقاً همینطور است، در رمان مهر گیاه میخواستم موقعیت دو زن تحصیل کرده را در آغاز دوره تجدد در ایران بسنجم پس به ناچار دوران رضاشاه را انتخاب کردم و هر بار البته وقت زیادی را هم صرف پژوهش میکنم، یادم هست بعد از این که تالار آیینه منتشر شد، بزرگ علوی در نامهای به من نوشت : «مگر چند سالتان است؟ دوست دارم بدانم این حجم از اطلاعات را چهطور به دست آوردهاید؟»
کجای داستانهایتان ایستادهاید؟
قطعاً نویسنده نمیتواند به جای همة شخصیتهای اصلی داستانهایش قرار بگیرد. گرچه روشن است که من هم مثل خیلیها در اغلب داستانهایم حضور دارم . من هم از اینکه در قالبهای دیگر فرو بروم لذت میبرم.
چرا حضور زنان این قدر در آثار شما پررنگ است؟
زنان از بقیه جوانترند چون صاحب یک جور سرخوشی کودکانه و بازیگوشی رندانه اند و در ضمن مهم ترین ویژگی شخصیتی آنها این است که به اصل مسئله کاری ندارند، آنها بیشتر مایل اند به حاشیه بپردازند؛ واقعیت هرگز نمایشی صریح و مستقیم نداشته است، بخشی از آن در خفا حادث می شود که نشانه های آن را در حاشیه باید سراغ گرفت. مردها البته بزرگتر و قویترند و گمان می کنم به همان میزان از استعداد کمتری برای درک جهان برخوردارند؛ رویهمرفته زنها برای من جالب ترند.
این روزها کتاب جدید دارید؟
رمان «اخلاق مردم خیابان انقلاب» تازهترین رمانی است که نوشتهام اما با توجه به طولانی شدن پروسة کسب مجوز کتابها و مشکلاتی که برای برخی از همکارانم پیش آمده است کمی دست نگهداشتهام تا بلکه هوا دوباره کمی آفتابی شود.
شرایط نشر این روزها چندان تکلیفش روشن نیست، به نظرم این تأخیرها به چرخة نشر و اقتصاد آن ضربات مهلکی وارد میکند. امیدوارم دوباره هرگز دوران میرسلیم را تجربه نکنیم.
من کمی صبر میکنم و اگر اوضاع توفیری نکرد از راههایی که این روزها تکنولوژی برای رسیدن نوشته به دست مخاطب پیش پایمان میگذارد استفاده میکنم.
وقت آن رسیده که بررسی آثار را به بعد از چاپ موکول کنیم .

 

 

امیلی امرایی