امیرحسن چهل تن معتقد است هیچ رمان خوبی به قصد اینکه سیاسی باشد به وجود نمی آید
این رمان نویس در گفت و گو با خبر نگار خبرگزاری دانشجویان ایران(ایسنا)، با اشاره به پیدایش ادبیات سیاسی گفت: پیدایش ادبیات سیاسی در ایران به مفهوم رایج آن، به زمان مشروطه بر می گردد،به این ادبیات به این دلیل سیاسی می گفتند که با حکومت وقت درگیر بود و از طریق همین ادبیات آزادی و عدالت طلب می کرد. این ادبیات بنا به ماهیت خود و از آنجا که دنباله رو مطالبات روز بود، عمقی نداشت و به لحاظ زیبایی شناختی اغلب از سطح نازلی برخوردار بود. انتشار این نوع ادبیات با پهن شدن اسباب حکومت رضاخانی موقتا تعطیل شد تا بعد از سقوط او در شهریور 1320 دوباره از سر گرفته شود و البته در این دوران تازه بهتر است چنین ادبیاتی را ایدئولوژیک و حتی حزبی بنامیم تا سیاسی، وضعیتی که تا امروز ادامه داشته است.
وی افزود: این ادبیات به دلیل نگاه ابتر پدید آورندگان آن به عنصر زیبایی شناختی بی اعتناست و حتی ممکن است آن را موضوعی امپریالیستی تلقی کند. و لذا به دلیل چنین پیشینه ای است که من از پذیرش صفت سیاسی به رمانهایم سر باز می زنم.
چهل تن در باره بار سیاسی رمانهایش اظهار داشت: من در رمانهایم بیشتر به مفهوم قدرت می پردازم و به ناچار به شیوه های اعمال آن هم بی اعتنا نیستم اما مسئله رمانهای من تاثیر و دایره نفوذ قدرت بر زندگی آدمهای معمولی و تاثیرات ایشان از آن است.
وی در توضیح این نکته با اشاره به رمانهایش یادآوری کرد: از اولین رمانم روضه قاسم تا آخرین آنها سپیده دم ایرانی ، تمام حوادث عمده سیاسی خارج از رمان اتفاق می افتد و این آدمهای معمولی هستند که رمان را به پیش می برند، آدمهایی که به شدت در برابر این حوادث بیرونی آسیب پذیرند. در روضه قاسم یک دانشجوی سیاسی ناپدید می شود که حتی اینهم خارج از رمان اتفاق می افتد و ما فقط خانواده او را داریم و مشکلی که می بایست با آن کنار بیاید. تالار آینه هم همینطور است. انقلابات مشروطه بیرون از خانه اتفاق می افتد و ما در رمان فقط پنج شخصیت زن داریم که تحت تاثیرات آن در یک تنش دائمی بسر می برند.
نویسنده سپیده دم ایرانی افزود: در رمان مهرگیاه دو شخصیت زن داریم، رفعت و شمس الضحی.
شمس الضحی در نوجوانی و در میدان توپخانه شاهد تنبیه دو زن روسپی در ملاء عام است که به دستور سردار سپه انجام می گیرد، خشونتی که برای همیشه بر روح و روان زن جوان تاثیر می گذارد. در تهران شهر بی آسمان البته بیشتر به عارضه لمپنیسم پرداخته ام که ابزاری ست برای اعمال قدرت و از مشروطه به این سو شکل سیاسی خاصی به خود گرفته است.
وی یاد آوری کرد: در رمان عشق و بانوی ناتمام هیاهوی بیرون خیلی کم شنیده می شود. شاید بتوان این رمان را بر تحلیلی روانشناختی از مفهوم قدرت استوار کرد. زنی که یک عمر از بی اعتنایی و سلطه مقتدرانه مردش رنج برده است درست روزی که شاه از ایران خارج می شود، او هم مردش را از بین می برد.
مفهوم قدرت به حکومت منحصر نیست، در واحد خانواده، در مدرسه و در محیط های فعالیت جمعی ما همواره با این مفهوم روبرو هستیم و شامل چنان ظرایف پیچیده ای ست که همچون الگویی تکرار شونده مدام در چهره ای مختلف خود را باز تولید می کند.
چهل تن در باره افراط و تفریط در طرح مسائل سیاسی در ادبیات معاصر گفت: بطور کلی جامعه ما جامعه ای متعادل و متوازن نیست، چرا که همواره در آن غلبه با احساسات است. ما به معیارها توجهی نداریم. باید بدانیم که در دنیا یک ادبیات معیار وجود دارد. ما باید این ادبیات معیار را بشناسیم و به وجود آن آگاه باشیم و البته بعد از آن هرکسی هرجور که دلش خواست می تواند بنویسد.
وی در توضیح ادبیات معیار در سطح جهان اظهار داشت: در حال حاضر میلیونها نفر در سطح جهان داستان می نویسند و از میان آنها هزاران نفر در سطح ملی یا بین المللی صاحب نفوذ و اعتبارند و از میان این عده چند ده نفرند که نویسنده های جهانی به حساب می آیند نظیر گونتر گراس، مارکز،ماریو بارگاس یوسا، ساراماگو، کوئتسیا، ایزابل آلنده، تونی ماریسون، کوندرا و دیگران و دیگران، اینها معیار داستان نویسی امروز جهانند، ببینید کدام یک از آنها سیاست را از مجموعه آثار خود حذف کرده اند؟ آنها ضمن گسترش قلمرو زبان و کارکردهای زیبایی شناختی اثر همیشه به سیاست معطوف بوده اند.
نگارنده تهران شهر بی آسمان متذکر شد: من با چنین نگاهی ست که می نویسم. نویسنده ای که به این معیار بی اعتنا باشد لاجرم بیرون از این دایره قرار می گیرد. ادبیات سیاسی- ایدئولوژیک فارسی هم خارج از این دایره قرار دارد چون اصلی ترین چارچوب کار را نمی شناسند، یعنی نگاه جزء نگر به مجموعه هستی را .
وی در باره شهرت بعضی از شاعران و نویسندگان ما از قَِبَل موضع گیری های سیاسی یاد آور شد: ما هنوز قادر نیستیم حوزه های مختلف را از هم تفکیک کنیم. اگر انسان بزرک و مبارز و برجسته ای شعر هم می گوید، ممکن است اصلا شاعر خوبی نباشد یا برعکس ممکن است یک شاعر برجسته موضع سیاسی محافظه کارانه ای داشته باشد.
چیل تن همچنین گفت: بخش قابل ملاحظه ای از مشکلات ما از خلط مفاهیم سرچشمه می گیرد. مفاهیمی که از فضای فکری- فرهنگی دیگری به این سو آمده اند، مفاهیمی ملعون که درک ناقص و خلط آن با مفاهیم نامتجانس ما را به چنین روزگاری دچار کرده است.
وی در مورد محدودیت های نویسندگان معاصر گفت: ما بطور کلی از فقدان دانش و شعور رنج می بریم.نویسندگانی که به عنوان نویسندگان معیار از آنها نام بردم، نویسندگانی هستند که به مجموعه هستی دقیق و موشکافانه نگاه می کنند. ما به عنوان نویسندگان ایرانی مرتبا ناچاریم چیزهایی را از این مجموعه خذف کنیم. مثلا ما خودمان را بالکل حذف می کنیم چون ممکن است در داستان هایمان چیزهایی بیاید که همسرمان یا همسایه مان از آن خوشش نیاید، چیزهایی را هم حذف می کنیم تا گرفتاری ممیزی نداشته باشیم، چیزهای دیگری را حذف می کنیم تا با آیین و سنت تعارض نداشه باشیم و همینطور الاماشاالله ادامه پیدا می کند. این هستی ناقص نمی تواند موضوع ادبیات باشد.
از سوی دیگر نویسندگان نباید خود را به دست مسائل روز و واکنش های احساسی مخاطبان بسپارند و در عین حال باید به این نکته آگاه باشند که ادبیات ابزار نیست. نگاه ابزاری به ادبیات از صدر مشروطه باب شد، یعنی از آغاز تولد ادبیات جدید فارسی و تا امروز همچنان ادامه داشته است. اتفاقات بسته و محدود اهمیتی ندارند، توجه به مجموعه کامل هستی مهم است. در چنین صورتی سیاست به یک مفهوم عمیق در ادبیات تبدیل می شود. هیچیک از آثار واقعا برجسته ادبی ما هم با این مشخصه غریبه نیست.
وی با اشاره به آثار صادق هدایت و طرح عنصر سیاست در نوشته هایش عنوان کرد: این نویسنده با اینکه آثارش از دوره های مختلف اجتماعی عبور کرده است با این همه همیشه بخشی ازآثارش ممنوع بوده است. در دوره رضا شاه بخشی از آنها، در دهه بیست و گشایش فضای سیاسی یک بخش دیگر، از سال 32 تا 57 باز هم بخشی دیگر و این سالها هم تعدادی از آثار او با ممنوعیت انتشار روبرو بوده اند. پس او به چیزی فراتر از مسائل سیاسی روز نگاه می کند، او به مجموعه هستی انسان ایرانی توجه نشان می دهد.
نویسنده رمان عشق و بانوی ناتمام افزود: وقتی توپ مروارید هدایت را می خوانیم فکر می کنیم که امروز ما را دیده بوده است. اما می دانیم که اینطور نیست. او فقط دوران خود را همه جانبه و عمیق می دیده است.
وی ادبیات و هنر را تنها چیزهایی دانست که تا حدودی به رفع ابهام از جهان تواناست و تصریح کرد: ادبیات عامل فوق العاده ای است اما نه برای تغییر حکومتها بلکه برای تغییر بنیادین ساختارهای فکری در دراز مدت . سقوط سلطنت در ایران بیشتر معلول شاهنامه فردوسی بود تا مجموعه ادبیات معاصر فارسی.