اگر بپذیریم هدف از برگزاری نمایشگاه کتاب در ایران هم مثل کشورهای دیگر معرفی محصولات فرهنگی و ادبی ما به دیگر کشورها و مبادله امتیاز ترجمه و انتشار کتاب و ورود به بازارهای جهانی نشر کتاب است، نمایشگاه کتاب تهران در شکل فعلیاش چنین هدفی را برآورده نمیکند و بلکه از آن بسیار دور افتاده است. واضح است که برای دست یافتن به این هدف زمینه های شکل گیری این نمایشگاه و مقدمات و ملزومات آن باید به شکل دیگری باشد. ما خیلی چیزها را از دیگرانی که در امور فرهنگی، صنعتی، اقتصادی و ... پیشرفتهتر از ما هستند میگیریم اما متاسفانه یک کپی دفرمه شده از آنها به دست میدهیم. در مورد نمایشگاه کتاب هم این مسئله وجود دارد. در کشورهای دیگر دنیا نمایشگاه کتاب محلی است برای تبادل فرهنگی و اینکه ناشران و نویسندگان کشورهای مختلف با هم دیدار کنند و کتابهای خود را برای ترجمه یه یکدیگر عرضه کنند. در اینجا اما نمایشگاه کتاب صرفا یک فروشگاه بزرگ کتاب است نه عرصهای بینالمللی برای خرید و فروش امتیاز نشر کتاب تا احیانا در کشورهای دیگر منتشر شوند. یک دلیل مهمش هم این است که ایران عضو قانون بینالمللی کپیرایت نیست، اما ناشران خارجی که امتیاز نشر و ترجمه کتابهایی را که در کشورهای دیگر منتشر میشود، خریداری میکنند همه عضو کپیرایت هستند. همانطور که آدمها برای سفر به کشوری دیگر باید پاسپورت و ویزا داشته باشند، کتابها هم برای اینکه بتوانند به سرزمینهای دیگر سفر کنند به کپیرایت نیاز دارند.
یک مسئله مهم دیگر که ناشران خارجی را نسبت به حضور فعال در نمایشگاه کتاب تهران دلسرد میکند بیاعتمادی به کتابهایی است که در اینجا منتشر میشود. دلیل اصلی این بیاعتمادی هم وجود سانسور است. این بیاعتمادی در خود ما هم وجود دارد و وقتی خود ما نسبت به کتابهایی که در اینجا منتشر میشود بیاعتماد هستیم، این بیاعتمادی به دیگران هم سرایت میکند و اینطور تصور میکنند که هر کتابی که در اینجا چاپ میشود یا دستکاری شده است و یا مکتوبی ست تبلیغاتی؛ در حالیکه با وجود سانسور، کتابهای خوب هم در تمام این سالها چاپ شده اند اما وقتی آین تصور کلی وجود دارد، آن کتابها هم دیده نمیشوند.
در حال حاضر مردمِ ما تا حد فاجعه باری به کتاب بیاعتنا هستند. در بیانیه اخیر 224 نویسنده درباره انتخابات نکته های درستی وجود دارد، این خواسته های اهل قلم است و جدا باید هر کسی که سکان دولت بعدی را به عهده می گیرد به آن اعتنا کند. ادبیات تجمل نیست، ادبیات مستقیما با زبان ما به عنوان رکن مهم ملیت ما سر و کار دارد. جامعه از فقر کلمه رنج می برد و کسی متوجه نیست. زبان در کتابهای درسی، در روزنامه ها و در مکالمات معمول فضای مجازی اتفاق نمی افتد، زبان در ادبیات اتفاق می افتد؛ این فشارها از روی ادبیات باید برداشته شود. ادبیات برای تبلیغ این گروه یا آن گروه و این ایدیولوژی و آن ایدیولوژی نیست، ادبیات را نمی توان به وسیله تبلیغاتی تقلیل داد.اینکه دولت فعلی در صورت پیروزی در انتخابات دوازدهم واحدهایی درسی را در دانشگاهها و مدارس به کتابخوانی و بهخصوص ادبیاتخوانی اختصاص دهد نکته مهمی ست که باید به آن اعتنا شود، چنین چیزی واقعا برای ترویج ادبیات و کتابخوانی در کشوری که مردم اینقدر با کتاب بیگانه شدهاند لازم است. اما می دانم که همه این حرفها در هوا باقی می مانند. من تعجب میکنم وقتی این میزان بیگانگی مردم خودمان با کتاب را میبینم و آن را مقایسه میکنم با کشورهای دیگر که در آنها حتی پرتترین آدمها هم یک قفسه کتاب در گوشه خانهشان دارند و نویسندگان مهمشان را میشناسند. ادبیات و نویسنده در کشور ما صاحب شان نیست.وضعیت به شکل تحقیرآمیزی درآمده است.هویت ملی با کشی گیرها و وزنه بردارانش ساخته نمی شود، حتی بعید است که از طریق سیاستمدارانش ساخته شود، بلکه با فرهنگ است که این هویت ساخته و معرفی می شود، ما را هنوز که هنوز است با رومی و خیام و حافظ می شناسند، لازم است این فشار از روی این زبان برداشته شود.
در مناظره ها صحبت از همه چیز هست جز از وضعیت اسفبار کتاب و کتابخوانی، جز از نزول شآن نویسندگان و اهل فکر. مسبب این وضعیت کیست؟چه کسی خواهان آنست که فقط نام آرتیست های تلویزیونی و کشتی گیران و وزنه برداران در دهانها بچرخد؛ اندیشمندان و نویسندگان کجای منظومه هستی ما قرار می گیرند؟ مملکت فقط نمیتواند کشتیگیر و وزنهبردار داشته باشد. مملکت باید نویسنده و شاعر هم داشته باشد.
به جوایز خصوصی ادبی سالنی برای برگزاری مراسم نمی دهند، تبلیغات کتاب نزدیک به صفر است، سانسور واقعا نابود کننده است؛ در بازار سرد و بی رمقی که به وجود آورده اند، کتابی گل نمی کند و توجه کسی را جلب نمی کند. ادبیاتی که در سطح ملی گل نکند چطور می تواند مورد توجه ناشر خارجی قرار بگیرد؟ ابزار ارزیابی او چه خواهد بود؟ کتاب هایی که اجازه نشر نمی یابند یا اگر هم منتشر شوند خواننده ای ندارند چگونه ممکن است به بازار جهانی کتاب راه پیدا کنند؟ آنوقت می بینیم چند سالی ست که صحبت از حضور در نمایشگاه های کتاب کشورهای دیگر می شود؛ حتی اصرار می کنند که حتما میهمان ویژه این کشورها باشند اما با کدام کتاب؟ این آرزو را شاید همگی باید به گور ببریم اگر سیاست های فعلی ادامه پیدا کند. وضعیت فعلی ادبیات و کتابخوانی به مرحله هشدار دهنده ای رسیده است، زنگ های خطر به صدا در آمده اند و گوشها گویا همگی کر شده اند.