زبان فارسی ایرانیها ضعیف است. ایرانیها در استفاده از زبان مادریشان بهاندازه کافی تسلط ندارند. این موضوع دلایل فراوانی دارد که مهمترینِ آنها محدودبودن حیات اجتماعی-سیاسی و سرکوب ادبیات است؛ زبان به خدمت ایدئولوژی درآمده است. آموزگاران زبان فارسی در کار خود مسلط نیستند، کسی کتاب نمیخواند، خوانندگان بالقوه به کتابهایی که از زیر دست ناظران دولتی بیرون آمده است، اعتماد ندارند. توان فکری ما متناسب با کلماتی است که در اختیار داریم و به کار میبریم. ایرانیها با در اختیار داشتن صد تا صدوپنجاه کلمه امورات زندگیشان را میگذرانند و کسی از این بابت شکایتی ندارد. موجودیت فضای مجازی و رواج الکننویسی وخامت ماجرا را تشدید کرده است. این یک بحران است و کسی به آن توجه نمیکند.
فقر کلمه در بیان منظور به تقلیل معنا میانجامد. ارتباطات کلامی در سطحی نازل باقی میماند و رشد شعور جمعی با مخاطره روبهرو میشود. نتیجه آن است که «کمدانی» عمومیت پیدا میکند و فاصله نخبگان فکری با عموم مردم روز به روز بیشتر میشود. راهحل حتما این نیست که نخبگان به زبان عوام سخن بگویند. از سوی دیگر به خاطر رواج دروغ، کلمات ارزش تأثیرگذاری خود را از دست دادهاند؛ ادبیات دیگر اهمیتی ندارد.
در مناظرات اخیر رقابتهای انتخاباتی در دو سه ماه پیش، هیچکس یک کلمه حتی درباره وضع اسفبار کتاب و نظارت طاقتفرسای دولتی در انتشار آن حرفی به میان نیاورد. در این مملکت هشتاد و پنج میلیونی تیراژ کتاب به یکصد و پنجاه نسخه رسیده است. اداره مردمی که کتاب نمیخوانند، البته آسانتر است. دستی از غیب بیرون نمیآید. طوفان حوادث ریز و درشت ما را به سمت سکوت میبرد. رمان کمکم از زندگی ایرانی حذف میشود. و دلیل آن روشن است؛ در هجوم گرسنگی کاری از دست ادبیات برنمیآید.
وظیفه من نوشتن است. وظیفه من این است که از کلمات دفاع کنم و به سهم خود -در مقام یک نویسنده- ارزش واقعی کلمات را دوباره به آنها برگردانم. باید منتظر بمانیم تا ادبیات دوباره شأن خود را پیدا کند، شاید در مسیر دشوار زندگیِ ایرانی چرخش تازهای روی دهد.
امیرحسن چهلتن
روزنامه شرق
دهم آذر ۱۴۰۳